کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قوسنما پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
قوس
دیکشنری فارسی به عربی
حبل , قوس , نبال
-
نما
لغتنامه دهخدا
نما. [ ن َ ] (از ع ، اِمص ) نمو. بالیدگی . (ناظم الاطباء). افزایش . (غیاث اللغات ) (ناظم الاطباء). رشد. بالش . بالندگی . گوالش . گوالیدگی . (یادداشت مؤلف ) : آنکه همی گندم سازد ز خاک آن نه خدای است که روح نماست . ناصرخسرو.سپهر و عنصر و روح نما راخدا...
-
نما
لغتنامه دهخدا
نما. [ ن ُ / ن ِ / ن َ ] (اِ) صورت ظاهر. (فرهنگ فارسی معین ). آنچه در معرض دید و برابر چشم است : بسی فربه نماید آنکه داردنمای فربهی از نوع آماس . سنائی .سرمه ٔ بیننده چو نرگس نماش سوسن افعی چو زمرد گیاش . نظامی . || نشان .نمودار. مظهر : چون فضل ربیعی...
-
نما
واژگان مترادف و متضاد
۱. ظاهر، نمود ۲. شاخص ۳. جبهه، منظره ۴. رویش، نمو ۵. توان، قوه
-
نما
فرهنگ فارسی معین
(نَ یا نُ) (اِ.) 1 - قسمت خارجی ساختمان . 2 - (اِفا.) در ترکیب به معنی «نماینده » (که می نمایاند) می آید: «رونما»، «قبله نما»، «بدن نما». 3 - صورت ظاهری .
-
نما
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹نمایه› na(e,o)mā ۱. صورت و ظاهر چیزی.۲. قسمت خارجی ساختمان.۳. (بن مضارعِ نمودن و نمادن و نماییدن) = نمودن۴. نماینده؛ نشاندهنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): جهاننما، راهنما.۵. نشاندادهشده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): انگشتنما.۶. شکل؛ ظاهر (در ترکی...
-
نما
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: نماء] namā ۱. افزون شدن؛ افزایش یافتن.۲. [قدیمی] بلند شدن.
-
نما
دیکشنری فارسی به عربی
داعية , دليل , سطح , شکل , مواجهة , هواء , وجه
-
گنبد قوس
لغتنامه دهخدا
گنبد قوس . [ گُم ْ ب َ دِ ق َ ] (اِخ ) خرابه های واقع بر کنار گرگان رود [ مازندران ] (ترکمانی ). (از جغرافیای شمال ایران ص 452).
-
simple curve, plane curve
قوس ساده
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل درونشهری-جادهای، حملونقل ریلی] قوسی که دارای شعاع ثابت است
-
superelevation
قوس شیب
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل درونشهری-جادهای] اختلاف ارتفاع عرضی دو لبۀ راه در سرِ پیچها برای حذف نیروی گریزازمرکز
-
circular arch2
قوس گرد
واژههای مصوّب فرهنگستان
[معماری و شهرسازی] نوعی قوس چرب بهصورت کمانی از دایره
-
crest vertical curve
قوس محدب
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل درونشهری-جادهای] راهی به شکل دو خط مماس که ازطریق یک قوس عمودی سهموی به یکدیگر وصل میشوند و در آن مماس ورودی سربالا و مماس خروجی سرازیر است
-
reverse curve
قوس معکوس
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل درونشهری-جادهای، حملونقل ریلی] دو قوس متوالی با سمتهای متفاوت
-
sag vertical curve
قوس مقعر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل درونشهری-جادهای] راهی به شکل دو خط مماس که ازطریق یک قوس عمودی سهموی به یکدیگر وصل میشوند و در آن مماس ورودی سرازیر و مماس خروجی سربالاست