کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قوسنما پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
curve marker
قوسنما
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل ریلی] تابلوی نمایش ابتدا و انتهای قوس مسیر خط آهن
-
واژههای مشابه
-
قوس
واژگان مترادف و متضاد
۱. انحنا، خم، شیز، کمانه، کمان، وتر ۲. طاق ۳. آذرماه
-
arch3
قوس
واژههای مصوّب فرهنگستان
[معماری و شهرسازی] خط منحنی تشکیلشده از یک یا چند کمان برای ترسیم یا طراحی ساختههای منحنی در معماری
-
قوس
فرهنگ واژههای سره
کمان
-
قوس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: قَوس] qo[w]s ۱. (نجوم) نهمین صورت فلکی منطقةالبروج که در نیمکرۀ جنوبی قرار دارد.۲. نهمین برج از برجهای دوازدهگانه، برابر با آذر؛ تیرانداز.۳. (اسم مصدر) خمیدگی.۴. [جمع: اَقواس] [قدیمی] = کمان〈 قوسوقزح: = رنگینکمان
-
قوس
فرهنگ فارسی معین
(قُ) [ ع . ] (اِ.) 1 - کمان . 2 - نام یکی از صورت های فلکی جنوبی .3 - بخشی از محیط دایره .
-
قوس
لغتنامه دهخدا
قوس . (ع اِ) صومعه ٔ ترسایان .(برهان ). عبادت خانه ٔ راهبان . (منتهی الارب ). صومعه ٔ راهب و گویند. سرصومعه است . (اقرب الموارد). و آن فارسی معرب است . (المعرب جوالیقی ص 278). || خانه ٔ شکاری . (منتهی الارب ). خانه ٔ شکارچی . (از اقرب الموارد). || (ا...
-
قوس
لغتنامه دهخدا
قوس . [ ] (اِ) نوعی از سمک بحری است . || به عجمی نبات وج . (فهرست مخزن الادویه ).
-
قوس
لغتنامه دهخدا
قوس . [ ق َ ] (اِخ ) (ذو الَ ...) لقب سنان بن عامر بدان جهت که کمان خود را در عوض هزار شتر در نزدحارث بن ظالم نعمان اکبر گرو گذاشت . (منتهی الارب ).
-
قوس
لغتنامه دهخدا
قوس . [ ق َ ] (اِخ ) برجی است در آسمان . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). نام برج نهم از دوازده برج فلکی که کمان و کمان گردون نیز گویند. (ناظم الاطباء). نام برج نهم از بروج دوازده گانه است که ستاره هایش شکل مرد تیرانداز فرض شده . (از فرهنگ نظام ). د...
-
قوس
لغتنامه دهخدا
قوس . [ ق َ ] (ع اِ) کمان . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). مؤنث است و تصغیر آن قویسة میشود و گاهی آن را مذکر کنند و تصغیر آن را قویس گیرند. (ااز قرب الموارد) (ناظم الاطباء). || ذراع . (اقرب الموارد). گز بدانجهت که مذروع را با آن قیاس کنند. قول خد...
-
قوس
لغتنامه دهخدا
قوس . [ ق َ ] (ع مص ) اندازه کردن چیزی را به چیزی مانند وی در حکم . || سبقت بردن و پیشی گرفتن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || راست کردن و صف کشیدن اسبان رهان را وقت تاختن . قاس الخیل ؛ راست کرد و صف کشید اسبان رهان را وقت تاختن . (منتهی الارب ...
-
قوس
لغتنامه دهخدا
قوس . [ ق َ وَ ] (ع اِمص ) کوژی پشت . (منتهی الارب ). || (مص ) کوژپشت شدن . (از اقرب الموارد).
-
قوس
لغتنامه دهخدا
قوس . [ ق َ وِ ] (ع ص ) زمانه ٔ تنگ و دشوار. (منتهی الارب ). زمان صعب . (از اقرب الموارد).