کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قوری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
قوری
/quri/
معنی
ظرف چینی یا فلزی لولهدار که در آن چای، قهوه، گلگاوزبان، و مانند آن را دم میکنند و کنار آتش یا روی سماور میگذارند.
فرهنگ فارسی عمید
برابر فارسی
غور
دیکشنری
pot, teapot
-
جستوجوی دقیق
-
قوری
فرهنگ واژههای سره
غور
-
قوری
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) quri ظرف چینی یا فلزی لولهدار که در آن چای، قهوه، گلگاوزبان، و مانند آن را دم میکنند و کنار آتش یا روی سماور میگذارند.
-
قوری
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) ظرفی کوچک ، کمابیش استوانه یا کروی برای دم کردن چای .
-
قوری
لغتنامه دهخدا
قوری . [ ق َ را ] (اِخ ) موضعی است به مدینه . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). قیس بن حطیم درباره ٔ آن اشعاری دارد. رجوع به معجم البلدان شود.
-
قوری
لغتنامه دهخدا
قوری . [ ق ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ازگاه بخش مرکزی شهرستان فیروزآباد، سکنه ٔ آن 211 تن . آب آن از چاه و رودخانه . محصول آن غلات ، خرما، تنباکو و لیمو. شغل اهالی زراعت و باغداری و صنایع دستی زنان آنجا فرش و گلیم بافی است . (از فرهنگ جغرافیایی ایر...
-
قوری
لغتنامه دهخدا
قوری .(اِ) غوری و آن آوندی است لوله دار که در آن چای و جز آن دم می کنند. (ناظم الاطباء). رجوع به غوری شود.- قوری گلین ؛ ظرف گلین که در آن چای بگذارند. (آنندراج ).
-
قوری
دیکشنری فارسی به عربی
وعاء
-
قوری
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: quri طاری: quri طامه ای: qüri طرقی: quri کشه ای: quri نطنزی: quri
-
واژههای مشابه
-
تایجو قوری
لغتنامه دهخدا
تایجو قوری . (اِخ ) از امرای ترک و برادر کوچک چنگیزخان است که بدست چنگیز کشته شد و چنگیزخان درپیغامی که به اونک خان می فرستد و حقوقی را که بر او ثابت می کند از کشتن تایجوقوری بخاطر اونک خان یاد می کند. رجوع به جهانگشای جوینی ج 1 ص 220 حاشیه ٔ 8 شود.
-
دشت قوری
لغتنامه دهخدا
دشت قوری . [ دَ ] (اِخ ) دهی از دهستان لاهیجان بخش حومه ٔ شهرستان مهاباد.سکنه ٔ آن 115 تن . آب آن از چشمه . محصول آنجا غلات و توتون و حبوب است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
-
قوری آباد
لغتنامه دهخدا
قوری آباد. (اِخ ) ده کوچکی از دهستان حومه ٔ بخش مرکزی شهرستان آباده ، سکنه ٔ آن 50 تن است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).
-
قوری چاو
لغتنامه دهخدا
قوری چاو.(اِخ ) دهی است از دهستان گورک بخش حومه ٔ شهرستان مهاباد، سکنه ٔ آن 157 تن . آب آن از سیمین رود. محصول آن غلات ، توتون و حبوب . شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان آنجا جاجیم بافی است . راه مالرو دارد. این ده در دو محل بفاصله یکهزار ...
-
قوری چای
لغتنامه دهخدا
قوری چای . (اِخ ) ده کوچکی از دهستان سیدلو بخش بانه ٔ شهرستان سقز که سکنه ٔ آن 25 تن است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
-
قوری چای
لغتنامه دهخدا
قوری چای . (اِخ ) دهی است از دهستان فعله گری بخش سنقر کلیائی شهرستان کرمانشاهان ، سکنه ٔ آن 165 تن . آب آن از قنات . محصول آن غلات و حبوب دیمی . شغل اهالی زراعت است و در تابستان عده ای از سکنه برف به سنقر حمل می نمایند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)...