کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قور پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
قور
/qur/
معنی
سِلاح.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
قور
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] (نظامی) [منسوخ] qur سِلاح.
-
قور
فرهنگ فارسی معین
[ تر. ] (اِ.) سلاح .
-
قور
لغتنامه دهخدا
قور. (اِ) بر وزن مور، پنبه را گویند و به عربی قطن خوانند. (برهان ) (ناظم الاطباء). رجوع به قَور شود. || بمعنی خصیه هم آمده است . (برهان ) (ناظم الاطباء). ظاهراً محرف غور = غر (دبه خایه ). (حاشیه ٔ برهان چ معین ). رجوع به غر شود. || گره و برآمدگی در ا...
-
قور
لغتنامه دهخدا
قور. (ترکی ، اِ) کمربند. (سنگلاخ ). || مخفف قوران به معنی سلاح .(سنگلاخ ) (فرهنگ نظام ). اسلحه . رجوع به قوران شود.ترکیب ها:- قورخانه . قورچی . رجوع به مدخلهای قورخانه وقورچی شود.|| چینه ٔ دیوار و اساس و بنیاد. || شرر و اخگرهای ریزه است که زیر خاکست...
-
قور
لغتنامه دهخدا
قور. [ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مؤمن آباد بخش درمیان شهرستان بیرجند، سکنه ٔ آن 23 تن . آب آن از قنات . محصول آن غلات ، شلغم و شغل اهالی زراعت است . راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
-
قور
لغتنامه دهخدا
قور. [ ق َ ] (ع اِ) رسن ازپنبه ٔ نیکو و نو. || پنبه ٔ نو یا پنبه ٔ یک ساله . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ).
-
قور
لغتنامه دهخدا
قور. [ ق َ ] (ع مص ) بر سر هر دو پای رفتن تا آواز آن شنیده نشود. || فریب دادن شکار را. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ). || گرد بریدن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). گرد بریدن چیزی را. (آنندراج ). || خسته کردن زن را. (منتهی الارب ) (از...
-
قور
لغتنامه دهخدا
قور. [ ق َ وَ ] (ع مص ) یک چشم شدن . (منتهی الارب ). || (اِمص ) یک چشمی . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
-
واژههای مشابه
-
قور و قور
فرهنگ گنجواژه
صدای قورباغه.
-
یالان قور
لغتنامه دهخدا
یالان قور. [ ق َ ] (اِ) قسمی درخت جنگلی . (یادداشت مؤلف ). رجوع به موتال شود.
-
جزیره ٔ قور
لغتنامه دهخدا
جزیره ٔ قور. [ ج َ رَ ی ِ ] (اِخ ) یا اقور. میان دجله و فرات قرار دارد و آن را شهر بزرگی است . و بنا به گفته ٔ یاقوت در مشترک امام ابوعروبه ٔ حرانی کتابی درتاریخ آن تألیف کرده است . و منسوب بدان را جزری گویند همچون ربیعه و ربعی . (از تاج العروس ) (ا...
-
ام قور
لغتنامه دهخدا
ام قور.[ اُم ْ م ِ ] (ع اِ مرکب ) مرغ خانگی . (از المرصع).
-
قور(خانه)
لهجه و گویش تهرانی
اسلحه خانه
-
کلبه قور
واژهنامه آزاد
در گویش و لهجه ی مشهدی به معنای قورباغه اس.