کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قوت دادن(به) تشجیع کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
قُوَّت
لهجه و گویش بختیاری
qovvat قوه، زور.
-
staple food
قوت غالب
واژههای مصوّب فرهنگستان
[تغذیه] غذایی که بهطور معمول در یک جامعه بیش از سایر غذاها مصرف میشود
-
قوت داشتن
لغتنامه دهخدا
قوت داشتن . [ ق ُوْ وَ ت َ] (مص مرکب ) نیرومند بودن . طاقت داشتن : ساعد دل چون نداشت قوت بازوی صبردست غمش درشکست پنجه ٔ نیروی من .سعدی .
-
قوت گرفتن
لغتنامه دهخدا
قوت گرفتن . [ ق ُوْ وَ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) نیرومند شدن . نیرو گرفتن . قوت یافتن . توانا شدن : ملک پارسیان زایل شد و اسلام قوت گرفت . (ابن البلخی ص 112).
-
قوت یافتن
لغتنامه دهخدا
قوت یافتن . [ ق ُوْ وَ ت َ ] (مص مرکب ) قوت گرفتن . نیرو گرفتن . توانا شدن : و پادشاهی قوت یافت . (گلستان سعدی ).
-
بی قوت
لغتنامه دهخدا
بی قوت . (ص مرکب ) (از: بی + قوت ) بی غذا. بی خوراک .
-
چهارده قوت
لغتنامه دهخدا
چهارده قوت . [ چ َ / چ ِ دَه ْ ق ُوْ وَ ] (اِ مرکب ) چهارده نیرو که عبارت است از حواس ظاهری از قبیل : جاذبه ، ماسکه ، هاضمه ، دافعه ، غاذیه ، مولده ، مصوره ، نامیه ، غضبی ، شهوانی و غیره . (حکمت اشراق صص 288-287).
-
قوت الرفع
دیکشنری عربی به فارسی
شيوه بکار بردن اهرم , کار اهرم , دستگاه اهرمي , وسيله نفوذ , نيرو , قدرت نفوذ(در امري)
-
قوت گیری
دیکشنری فارسی به عربی
تغذية
-
خدا قوت!
لهجه و گویش تهرانی
خسته نباشی
-
قُوَت زانو
لهجه و گویش تهرانی
توان حرکت
-
قوت غالب
لهجه و گویش تهرانی
غذایی که بیشتر میخورند
-
قوت لایموت
لهجه و گویش تهرانی
بخور و نمیر
-
قوت قلب
واژهنامه آزاد
امیدواری
-
شدت و قوت
فرهنگ گنجواژه
حدّت.