کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قوام الدین ابوالفوارس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
قوام الدین ابوالفوارس
لغتنامه دهخدا
قوام الدین ابوالفوارس . [ ق َ مُدْ دی اَ بُل ْ ف َ رِ ] (اِخ ) ابن بهاءالدولةبن عضدالدوله حاکم کرمان . رجوع به تاریخ گزیده چ لندن ص 430 شود.
-
واژههای مشابه
-
قوامالدین
فرهنگ نامها
(تلفظ: qavāmoddin) (عربی) موجب استواری و استحکام دین ؛ (در اعلام) نام چند تن اشخاص در تاریخ .
-
consistency of soil, soil consistency
قوام خاک
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل درونشهری ـ جادهای] میزان مقاومت خاک در برابر جریان آب که به میزان رطوبت خاک بستگی بسیار دارد
-
consistometer
قوامسنج
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم و فنّاوری غذا] وسیلهای برای تعیین یکنواختی و قوام محصول غذایی تولیدشده
-
consistency index, K
شاخص قوام
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی بسپار] ضریب قانون توانی در شارش برشی
-
ابن قوام
لغتنامه دهخدا
ابن قوام . [ اِ ن ُ ق َ ] (اِخ ) ابوبکر بالسی صوفی . متوفی به سال 658 هَ .ق .
-
قوام السنة
لغتنامه دهخدا
قوام السنة. [ ق ُ مُس ْ س ُن ْ ن َ ] (اِخ ) اسماعیل بن محمدبن فضل بن علی قرشی طلحی تیمی اصفهانی ، مکنی به ابوالقاسم . از بزرگان حافظان حدیث است که در تفسیر و حدیث امام عصر خود بود. وی در حدیث از استادان سمعانی بشمار میرود. او راست : 1- کتاب سیر السلف...
-
قوام الملک
لغتنامه دهخدا
قوام الملک . [ ق َ مُل ْ م ُ ] (اِخ ) هبةاﷲ، مکنی به ابونصر. وزیر سلطان رضی ابراهیم بن محمدبن محمود بود. رجوع به فرهنگ سخنوران شود.
-
قوام چه
لغتنامه دهخدا
قوام چه . [ ق َ چ َ ] (اِخ ) یکی از قصبه های بلوک بیضاست . رجوع به جغرافیای غرب ایران صص 108- 109 شود. ده کوچکی است از دهستان بیضا بخش اردکان شهرستان شیراز، سکنه ٔ آن 48 تن . این آبادی را حسام آباد نیز میگویند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).
-
قوام آباد
لغتنامه دهخدا
قوام آباد. [ ق َ ] (اِخ ) دهی است از بخش میان کنگی شهرستان زابل ، سکنه ٔ آن 526 تن . آب آن از رودخانه ٔ هیرمند. محصول آن غلات ، پنبه ، لبنیات و شغل اهالی آنجا زراعت ، گله داری و گلیم و کرباس بافی است . راه مالرو دارد. ساکنین از طایفه ٔ سنجولی هستند. ...
-
قوام آباد
لغتنامه دهخدا
قوام آباد. [ ق َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حومه ٔ بخش حومه ٔ شهرستان شهرضا، سکنه ٔآن 533 تن . آب آن از قنات . محصول آن غلات ، پنبه ، بادام و منداب . شغل اهالی زراعت و صنایع دستی زنان آنجاکرباس بافی است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10).
-
قوام آباد
لغتنامه دهخدا
قوام آباد. [ ق َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حومه ٔ خاوری شهرستان رفسنجان . آب آن از قنات . محصول آن غلات ، پسته و پنبه و شغل اهالی زراعت است . راه فرعی دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
-
قوام آباد
لغتنامه دهخدا
قوام آباد. [ ق َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان زنگی آباد بخش مرکزی شهرستان کرمان ، سکنه ٔ آن 500 تن . آب آن از قنات . محصول آن غلات ، حبوب و شغل اهالی آنجا زراعت است . راه فرعی دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
-
قوام آباد
لغتنامه دهخدا
قوام آباد. [ ق َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان طارم بخش سعادت آباد شهرستان بندرعباس ، سکنه ٔ آن 80 تن . آب آن از قنات . محصول آن خرما و شغل اهالی آنجا زراعت است .راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).