کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قوافی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
قوافی
/qavāfi/
معنی
= قافیه
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
قوافی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ قافیَة] (ادبی) qavāfi = قافیه
-
قوافی
فرهنگ فارسی معین
(قَ) [ ع . ] (اِ.) جِ قافیه .
-
قوافی
لغتنامه دهخدا
قوافی . [ ق َ ] (ع اِ) ج ِ قافیة. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). پس آوندها و قافیه ها. (ناظم الاطباء). رجوع به قافیه و المعجم فی معاییر اشعار العجم چ دانشگاه ص 24 شود.
-
واژههای مشابه
-
حرکات قوافی
لغتنامه دهخدا
حرکات قوافی . [ ح َ رَ ت ِ ق َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) شش حرکت است که شاعر آنها را در یک بیت گرد آورده گوید:رس ّ و اشباع و حذو و توجیه است باز مجری و بعد از اوست نفاذ.رجوع به هریک از این شش کلمه شود.
-
جستوجو در متن
-
عظال
لغتنامه دهخدا
عظال . [ ع ِ ] (ع اِمص ) تکریر است در قوافی . (از منتهی الارب ). تضمین است در قوافی . (از اقرب الموارد).
-
مغلقه
لغتنامه دهخدا
مغلقه . [ م ُ ل َ ق َ ] (ع ص ) در بسته شده . مغلقة. || سخن مشکل . (غیاث ) (آنندراج ). و رجوع به مغلق شود.- قوافی مغلقه ؛ قوافی دشوار.کلماتی که آوردن آنها در شعر به عنوان قافیه مشکل باشد. و رجوع به شاهد مدخل بعد شود.
-
انزحاف
لغتنامه دهخدا
انزحاف . [ اِ زِ ] (ع مص ) انزحاف قوافی در عروض مقابل استواء آن . (یادداشت مؤلف ).
-
حرکات سته
لغتنامه دهخدا
حرکات سته . [ ح َ رَ ت ِ س ِت ْ ت َ / ت ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) رجوع به حرکات قوافی شود.
-
تنوین ترنم
لغتنامه دهخدا
تنوین ترنم . [ ت َن ْ، ن ِ ت َ رَن ْ ن ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) تنوینی است که به آخر قوافی دارای حرف اطلاق ، بجای آن حرف اطلاق درآید، و حروف اطلاق الف ، واو و یاء است که به آخر کلمات درآید. و به عقیده ٔ سیبویه هرگاه حروف اطلاق را که موجب ترنم و غ...
-
اشباع
لغتنامه دهخدا
اشباع . [ اِ ] (ع مص ) سیر گردانیدن . (منتهی الارب ). سیر کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (مؤیدالفضلا): اشبعته من الجوع . || سیراب گردانیدن . || رنگ سیر خورانیدن جامه را. (منتهی الارب ). || و فی الدعاء: لااشبع اﷲ بطنک ؛ ای ویل لک . (منتهی الارب ). || گش...
-
گارسن دوتاسی
لغتنامه دهخدا
گارسن دوتاسی . [ س َ دُ ] (اِخ ) مترجم فرانسوی که حدائق البلاغه تألیف میرشمس الدین فقیر دهلوی را به فرانسه برگرداند. او راست کتاب «عروض و قوافی زبانهای شرقی اسلامی » به فرانسه . (رودکی ، سعید نفیسی ص 830، 842).و نیز منطق الطیر شیخ عطار را به طبع رسا...
-
گولخ
لغتنامه دهخدا
گولخ . [ ل َ ] (اِ) گولخن . گولخ . کولخ . گلخان . گولخان . گلخن . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). گلخن که آتشگاه حمام است . (برهان قاطع) (انجمن آرای ناصری ) (فرهنگ جهانگیری )تون حمام . (فرهنگ نظام ) (ناظم الاطباء) : چون گولخ است قوافی قصیده چون گلشن مر...
-
تجنین
لغتنامه دهخدا
تجنین . [ ت َ ] (ع مص ) دیوانه کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از قطر المحیط) (ناظم الاطباء). || قوافی التجنین ؛ ابیاتی که برای جن سروده شود، مانند:اَلا یا طبیب الجن هل لک حیلةٌفان طبیب الانس اعیاه ُ دائیا.(اقرب الموارد).