کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قوافل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
قوافل
/qavāfel/
معنی
= قافله
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
قوافل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ قافِلَة] [قدیمی] qavāfel = قافله
-
قوافل
فرهنگ فارسی معین
(قَ فِ) [ ع . ] (اِ.) جِ قافله .
-
قوافل
لغتنامه دهخدا
قوافل . [ ق َ ف ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ قافلة. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). رجوع به قافلة شود.- خیل قوافل ؛ اسبان باریک و لاغرشده . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
-
جستوجو در متن
-
قافله
فرهنگ فارسی معین
(فِ لَ یا لِ) [ ع . قافلة ] (اِ.) کاروان . ج . قوافل .
-
وجرة
لغتنامه دهخدا
وجرة. [ وَ رَ] (اِخ ) بیابانی است میان مکه و بصره . و منزلگاه قوافل است . رجوع به معجم البلدان و ناظم الاطباء شود.
-
قراسوران
فرهنگ فارسی معین
(قَ) [ تر. ] (اِ.) = قره سوران . قراسورن : سرهنگ محافظان قافله ، آن که به سرکردگی گروهی از جانب پادشاه در راه ها نشیند تا قوافل را از منازل مخوف به سلامت بگذراند، امنیه .
-
مرق
لغتنامه دهخدا
مرق . [ م َ رَ ] (اِخ ) دهی است به موصل . (منتهی الارب ). قریه ٔ بزرگی است در راه نصیبین ازموصل ، و فرودگاه قوافل میباشد. (از معجم البلدان ).
-
تناوب کردن
لغتنامه دهخدا
تناوب کردن . [ ت َ وُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بنوبت آمدن . بنوبت روی آوردن : و از آن وقت باز دواعی ادبار تجاوب نمود و قوافل حرمان خذلان تناوب کرد. (جهانگشای جوینی ). رجوع به تناوب شود.
-
دعوات
لغتنامه دهخدا
دعوات . [ دَ ع َ ] (ع اِ) ج ِ دعوة. جمع دعوت که به معنی دعا است . (غیاث ) (آنندراج ). و رجوع به دعا شود : قوافل دعوات از زمانه در همه وقت رفیق کوکبه ٔ صبح کاروان مساست . سلمان (ازآنندراج ).- مجیب الدعوات ؛ اجابت کننده ٔ دعاها. یکی از نامهای خدای تعا...
-
قانون
لغتنامه دهخدا
قانون . (اِخ ) منزلی است میان بعلبک و دمشق . (معجم البلدان ج 7 ص 19) (منتهی الارب ). جایگاهی است در یک میلی راه مسافر بسوی عراق در میان بوستانها. بعقیده ٔبعضی نام قریه ای است که در آنجا بازاری و کاروانسرایی هست که محل فرود آمدن قوافل است . (مراصدالاط...
-
بارافکن
لغتنامه دهخدا
بارافکن . [ اَ ک َ ] (اِ مرکب ) بارافگن . لفظاً صفت فاعلی است ولی بمعنی محل نهادن بار و جایگاه خالی کردن بار باشد. طالب آملی گوید : گلزار عیش و لاله ستان نشاط رابارافکن قوافل عیش این مشام بود. (از آنندراج ).رجوع به بارانداز شود. || فروکش شدن . (غیاث ...
-
ساکب
لغتنامه دهخدا
ساکب . [ک ِ ] (ع ص ) ریزان . (منتهی الارب ) (شرح قاموس ). سَکوب . سَیکَب . (شرح قاموس ). ریزنده . فروریزنده (آب یا اشک ): دمع ساکب ؛ اشک ِ ریزان . (منتهی الارب ). ماء ساکب ؛ آب ریزان . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) : فتاد آنگهی چشم من بر قوافل عیون غ...
-
تجاوب
لغتنامه دهخدا
تجاوب . [ ت َ وُ ](ع مص ) یکدیگر را جواب دادن . (زوزنی ). تحاور. (زوزنی ) (اقرب الموارد) (قطر المحیط). با یکدیگر جواب دادن . (دهار). جواب گفتن بعضی مر بعض را. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) : و از آن وقت با...
-
ذکرویه
لغتنامه دهخدا
ذکرویه . [ ] (اِخ ) امیرقرامطه ، معاصر مکتفی باﷲ عباسی که در محرم سال 294 به بادیه درآمده سر راه برحاجیان گرفت و قوافل را غارت کرد و قریب بیست هزار تن از حجاج را بکشت و مکتفی وصیف را با فوجی لشکر به دفع او فرستاد وصیف در اواخر ربیعالاول 294 به ذکرویه...