کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قواس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
غَوَّاصٍ
فرهنگ واژگان قرآن
کسي که تا عمق زياد زير آب فرو مي رود
-
جستوجو در متن
-
ابوالمغیره
لغتنامه دهخدا
ابوالمغیره . [ اَ بُل ْ م ُ رَ ] (اِخ ) عوف قوّاس . تابعی است . او از عبداﷲبن عمر و از او عوف روایت کند.
-
ذوالنویرة
لغتنامه دهخدا
ذوالنویرة. [ ذُن ْ ن ُ وَ رَ ] (اِخ ) لقب عامربن عبدالحرث شاعر. || لقب مکمل بن دوس قواس یا کمانساز. || لقب متمم بن نویرة صحابی است و او وبرادرش مالک بن نویرة هر دو شاعرند. (منتهی الارب ).
-
قمجار
لغتنامه دهخدا
قمجار. [ ق ِ ](معرب ، ص ، اِ) قَوّاس . قمنجر. (اقرب الموارد). رجوع به قمنجر شود. || غلاف سکین . (المعرب جوالیقی ص 253). و این فارسی معرب است . (جوالیقی ص 253).
-
قمنجر
لغتنامه دهخدا
قمنجر. [ ق َ م َ ج َ ] (معرب ، ص ، اِ) قَوّاس . (اقرب الموارد) (المعرب جوالیقی ). قمجار. (اقرب الموارد). و آن معرب است و اصل آن در فارس کمان گر است . (المعرب جوالیقی ص 253).
-
غلوه
لغتنامه دهخدا
غلوه . [ ] (اِخ ) احمدبن محمد قواس ، معروف به خواجه غلوه . وی از شیوخ متصوفه در دوره ٔ چنگیزی بود. مزار او در ولایت تولک در قریه ٔ جدرود است . صاحب «روضات الجنات فی اوصاف مدینة هرات » داستانی از او آورده است . رجوع به کتاب مذکور ج 2 ص 66 و 67 شود.
-
مبارکشاه
لغتنامه دهخدا
مبارکشاه . [ م ُ رَ ] (اِخ ) غزنوی مشهور به فخر قواس . (فهرست کتابخانه ٔ مدرسه ٔ عالی سپهسالار ج 2 ص 214). از نویسندگان و شاعران بزرگ که در زمان علاءالدین محمد، ملقب به سکندر ثانی (695 - 716)میزیسته است . (از تاریخ ادبیات دکتر صفا ج 3 ص 24).
-
زبیر
لغتنامه دهخدا
زبیر. [ زُ ب َ ] (اِخ ) ابن محمد رهاوی (از بلد، شهری در کنار دجله 7فرسخی موصل ). از راویانست . ابوبکر شافعی و محمدبن اسماعیل وراق و علی بن عمر حافظ و ابوحفص بن شاهین و یوسف بن عمر قواس از او روایت دارند. وی ثقه و دارای حدیث فراوانست . در واسط بسال 32...
-
طالوت
لغتنامه دهخدا
طالوت .(اِخ ) ابن عبداﷲبن محمدبن علی بن ابی طالب بن سوید تکریتی تاج الدین بن نصرالدین بن وجیه الدین . او در سال 683هَ . ق . متولد شده است و از عمربن قواس سماع کرده وحدیث نقل کرده است وی در دوم ماه جمادی الاخرة سال 733 هَ . ق . درگذشته است . (درر الکا...
-
قاری
لغتنامه دهخدا
قاری . (اِخ ) عبداﷲبن کثیر قاری ، مکنی به ابوبکر و ابوسعید. از قراء سبعه و از موالی عمروبن علقمه کنانی و از مشاهیر و اکابر تابعین و از قبیله ٔ بنی الداربن هانی بن لخم بوده و به همین جهت به داری و لخمی موصوف بوده است . وی اصول قرائت را از مجاهد اخذ کر...
-
قاسم
لغتنامه دهخدا
قاسم . [ س ِ ] (اِخ ) ابن یوسف بن محمدبن علی تجیبی سبتی نجار محدث علم الدین . وی در حدود سال 670 هَ . ق . تولد یافت و در شهر خود به تحصیل همت گماشت و حدیث شنید و به حج رفت و از عراقی و ابن عساکر و ابن قواس و جز ایشان روایت شنید. ذهبی گوید: من برای او...
-
قافلایی
لغتنامه دهخدا
قافلایی . [ ] (اِخ ) جعفربن محمدبن احمدبن ولید مکنی به ابوالفضل از ثقات مردم بغداد است . وی چیزی از حدیث میداند. از محمدبن اسحاق صنعانی و علی بن داود قنطری واحمدبن ولید فحام و عیسی بن محمد اسکافی و عبداﷲبن روح مدائنی و احمدبن ابی حبیب روایت کند و ابو...
-
محمد
لغتنامه دهخدا
محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ابن هندوشاه بن سنجر عبداﷲ صاحبی نخجوانی . منشی پسر هندوشاه مؤلف تجارب السلف . او راست دستورالکاتب فی تعیین المراتب که در عهد سلطان اویس بهادرخان (757 - 776 هَ . ق .) تألیف کرده و کتابی در لغت دارد به نام صحاح الفرس ک...
-
اسلم
لغتنامه دهخدا
اسلم . [ اَ ل َ ] (اِخ ) قَوّاس (کمانگر). وی مکی بود. شیخ طوسی در رجال خود او را یک بار در عداد اصحاب باقر(ع ) و بار دیگر در زمره ٔ اصحاب صادق (ع ) شمرده است . علامه ٔ حلی در قسم دوم خلاصةالاقوال گوید وی مولای محمدبن الحنفیة بود و سرّی از محمدبن علی ...
-
حسبة
لغتنامه دهخدا
حسبة. [ ح ِ ب َ ت َن ْ ل ِل ْ لاه ] (ع ق مرکب ) برای رضای خدا. کنایت از مجانی و بلاعوض است : بقات باد که عدل تو حسبة ﷲبقمع جور ببرد اقتدار آتش و آب . مسعودسعد.حسبة ﷲ نظر کن یک زمان در کار من تا رهم از منت احسان بهمان و فلان . شمس الدین قواس .صاحب دیو...