کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قوادم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
قوادم
/qavādem/
معنی
= قادمه
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
قوادم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ قادِمَة] [قدیمی] qavādem = قادمه
-
قوادم
لغتنامه دهخدا
قوادم . [ ق َ دِ ] (اِخ ) موضعی است در بلاد غطفان و زهیر درباره ٔ آن اشعاری دارد. رجوع به معجم البلدان شود.
-
قوادم
لغتنامه دهخدا
قوادم . [ ق َ دِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ قادم . رجوع به قادم شود. || ج ِ قادمة. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). بمعنی پر دراز مرغ . (آنندراج ). رجوع به قادمة شود.
-
جستوجو در متن
-
قادم الانسان
لغتنامه دهخدا
قادم الانسان . [ دِ مُل ْ اِ ] (ع اِ مرکب ) سر مردم . ج ، قوادم . (منتهی الارب ) (آنندراج ). سر انسان .
-
کلی
لغتنامه دهخدا
کلی . [ ک ُ لا ] (ع اِ) چهارپر است از بال مرغان . (از اقرب الموارد). آخرین پرهای مرغ . اول پرهای مرغ را قوادم و پس از آن را مناکب و پس از آن را خوافی و پس از آن را اباهر و پس از آن را کلی گویند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به کلیة شود.
-
قادمة
لغتنامه دهخدا
قادمة. [ دِ م َ ] (ع اِ)مقدم پالان . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || پر دراز بال مرغ . (منتهی الارب ). در هر بالی از مرغ چهارده پر است و آنکه از همه بزرگتر است آن را قادمه گویند. ج ، قوادم و قُدامی . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
-
مناکب
لغتنامه دهخدا
مناکب . [ م َ ک ِ ] (ع اِ) ج ِ مَنکِب . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). ج ِ منکب ، به معنی بازو و کتف . (آنندراج ).دوشها و کتفهای مردم . (غیاث ) : مستولی بر مناکب و غوارب براعت . (تاریخ بیهق ص 20). چون خرشید زین بر مناکب کواکب نهاده می ...
-
عواشر
لغتنامه دهخدا
عواشر. [ ع َ ش ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ عاشرة. (منتهی الارب ). رجوع به عاشرة شود. || شتران که در روز دهم بر آب آیند. (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || شتران که یک عشر آب خورده باشند. (از منتهی الارب ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء). || قوادم پر...
-
عسراء
لغتنامه دهخدا
عسراء. [ ع َ ] (ع ص ) مؤنث أعسر. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). زنی که با دست چپ کار کند.(ناظم الاطباء). ج ، عُسر، عُسران . (اقرب الموارد).- عسراء یَسَرة ؛ تأنیث أعسر یَسَر، و آن را عسراء یسراء نگویند. (از اقرب الموارد). زنی که با هر دو دست برابر...
-
ابهر
لغتنامه دهخدا
ابهر. [ اَ هََ ] (ع اِ) پشت . (منتهی الارب ). || رگیست در پشت به دل پیوسته . (منتهی الارب ) (مهذب الأسماء). رگ پشت به دل پیوسته . (خلاص نطنزی ). رگ جان . رگ هفت اندام . آورطی . آورتی . ام الشرائین : دلدل مشتری پیش جفته زد اندر آسمان آه ز دل کشان زحل...
-
اعشار
لغتنامه دهخدا
اعشار. [ اَ ] (ع اِ) ده آیتها. (آنندراج ) (مهذب الاسماء نسخه ٔ خطی ). || ده یک . (آنندراج ). ج ِ عُشر، بمعنی دهم حصه باشد از چیزی . (غیاث اللغات ). ج ِ عُشر، یعنی ده یک . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || ج ِ عَشیر، ده یک .(منتهی ال...
-
ذوالرمة
لغتنامه دهخدا
ذوالرمة. [ ذُرْ رُم ْ م َ ] (اِخ ) غیلان بن عقبةبن بهیش بن مسعودبن حارثةبن عمروبن ربیعةبن ساعدةبن کعب بن عوف بن ربیعةبن ملکان بن عدّی بن عبدمناةبن ادّابن طابخةبن الیاس بن مضربن نزاربن معدّبن عدنان . مکنّی به ابی الحرث . شاعر مشهور. معروف بذی الرمّة ی...
-
پر
لغتنامه دهخدا
پر. [ پ َ/ پ ِرر ] (اِ) قصبه و انبوبه و نای گونه ای شاخی ، که بر آن چیزهای خرد چون مو رسته و تن و بال پرندگان بدان پوشیده است . ریش . || بال و پر. (برهان ). جناح . تیریز. دست باشد از کتف تا سر انگشتان و آنرا بال خوانند. (جهانگیری ). از سر کتف تا سر ا...
-
ذهب
لغتنامه دهخدا
ذهب . [ ذَ هََ ] (ع اِ) زر. طلا عقیان . ذَهبة. تبر. عسجد. سام . عین . نضر. ج ، اَذهاب ، ذُهوب . ذُهبان ، ذِهبان . یکی از اجساد کیمیاگران و ارباب صناعت کیمیا از آن بشمس کنایت کنند. (مفاتیح العلوم خوارزمی ) : من برون آیم به برهانها ز مذهبهای بدپاکتر ز ...