کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قهر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
قهر
/qahr/
معنی
۱. [مقابلِ آشتی] خدشهدار شدن پیوند دوستی دو نفر که موجب ترک گفتگو میشود.
۲. (صفت) [عامیانه] دارای رابطۀ خدشهدارشده.
۳. غضب؛ خشم؛ کین: قهروغضب.
۴. ظلم؛ ستم؛ جور.
۵. [قدیمی] چیرگی.
۶. [قدیمی] عقوبت؛آزار؛ تنبیه.
۷. (تصوف) تسلط خداوند بر بنده.
〈 قهر کردن: (مصدر لازم)
۱. با کسی ترک معاشرت کردن و سخن نگفتن با او.
۲. [قدیمی] خشمگین شدن.
۳. (مصدر متعدی) [قدیمی] مقهور کردن.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
برافروختگی، تیزی، جبر، خشم، سرگران، عتاب، عنف، غضب، غلبه، غیظ، نقار ≠ رفق، مدارا، مهربانی، نرمی
برابر فارسی
پرخاش، خشم
فعل
بن گذشته: قهر کرد
بن حال: قهر کن
دیکشنری
huff, ire, quarrel, rage, tiff
-
جستوجوی دقیق
-
قهر
واژگان مترادف و متضاد
برافروختگی، تیزی، جبر، خشم، سرگران، عتاب، عنف، غضب، غلبه، غیظ، نقار ≠ رفق، مدارا، مهربانی، نرمی
-
قهر
فرهنگ واژههای سره
پرخاش، خشم
-
قهر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] qahr ۱. [مقابلِ آشتی] خدشهدار شدن پیوند دوستی دو نفر که موجب ترک گفتگو میشود.۲. (صفت) [عامیانه] دارای رابطۀ خدشهدارشده.۳. غضب؛ خشم؛ کین: قهروغضب.۴. ظلم؛ ستم؛ جور.۵. [قدیمی] چیرگی.۶. [قدیمی] عقوبت؛آزار؛ تنبیه.۷. (تصوف) تسلط خداوند...
-
قهر
فرهنگ فارسی معین
و تهر ( ~ُ تَ) (ص .) (عا.) قهر توأم با خشم و اعتراض .
-
قهر
فرهنگ فارسی معین
و تند (قَ رُ تُ)(ص .)(عا.)خشم و غضب .
-
قهر
فرهنگ فارسی معین
(قَ) [ ع . ] 1 - (مص م .)عذاب کردن ، تنبیه ک ردن . 2 - (اِمص .) ظلم و زور. 3 - توانایی ، چیرگی .
-
قهر
لغتنامه دهخدا
قهر. [ ق َ ] (اِخ ) موضعی است . مزاحم عقیلی در شعر خود از آن یاد کند. (از معجم البلدان ).
-
قهر
لغتنامه دهخدا
قهر. [ ق َ ] (ع مص ) چیره شدن و غلبه کردن . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || خوار کردن . (ترجمان علامه ترتیب عادل ). || آتش گرفتن گوشت و آب از آن روان شدن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد): قُهِر اللحم (بطور مجهول )؛ گرفت ...
-
قهر
لغتنامه دهخدا
قهر. [ ق َ هََ ] (اِخ ) موضعی است . شاعری در شعر خود آن را آورده است . (از معجم البلدان ).
-
قهر
دیکشنری فارسی به عربی
ازعج
-
قهر
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: qahr طاری: tahr طامه ای: ta:r طرقی: qahr کشه ای: qahr نطنزی: qahr
-
قهر
واژهنامه آزاد
خدشه دار شدن پیوند دوستی دو نفر که موجب ترک گفت وگو می شود
-
واژههای مشابه
-
قهر آمیز
فرهنگ واژههای سره
خشونت آمیز، پرخاشگرانه
-
قهر کردن
فرهنگ فارسی معین
(قَ. کَ دَ) [ ع - فا. ] 1 - (مص م .) مغلوب کردن ، چیره شدن . 2 - (عا.) با کسی ترک معاشرت و گفتگو کردن .