کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قنو پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
قنو
لغتنامه دهخدا
قنو. [ ق ُ ن ُوو ] (ع اِ) سیاهی . (منتهی الارب ). سواد. (اقرب الموارد). || (مص ) بمعنی قُنوان .(اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به قنوان شود.
-
قنو
لغتنامه دهخدا
قنو. [ق َن ْوْ ] (ع مص ) ورزیدن و فراهم آوردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). جمع کردن و کسب کردن و گرفتن آن را برای خود نه برای تجارت . (اقرب الموارد). || گرفتن بز را برای دوشیدن . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ). || آفریدن . || لازم گرفتن حیا...
-
قنو
واژهنامه آزاد
خوشۀ خرما.
-
واژههای همآوا
-
غنو
لغتنامه دهخدا
غنو. [ غ ُ ن َ ] (اِ) خواب . مقابل بیداری . (فرهنگ رشیدی ) (از برهان قاطع). رجوع به غنودن شود : چون یقینم که نگیردت همی خواب و غنومن بی طاعت در طاعت تو چون غنوم . ناصرخسرو (از فرهنگ رشیدی ) (آنندراج ).|| (فعل امر) فعل امر از غنودن ، یعنی بخواب و در خ...
-
غنو
فرهنگ فارسی معین
(غُ) (اِمص .) خواب .
-
غنو
فرهنگ فارسی عمید
(بن مضارعِ غنودن و عنویدن) ‹غنود› [قدیمی] qonu ۱. = غنودن۲. (اسم) [مقابلِ بیداری] خواب.
-
جستوجو در متن
-
اقناء
لغتنامه دهخدا
اقناء. [ اَ ] (ع اِ) ج ِ قِنو. (منتهی الارب ). || ج ِ قِنوة. || ج ِ قِنی ̍. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || ج ِ قُنو. (منتهی الارب ). رجوع به قنو و قنی شود.
-
قِنْوَانٌ
فرهنگ واژگان قرآن
خوشه های خرما(قنوان جمع قنو به معنی خوشه خرما ست )
-
قنوان
لغتنامه دهخدا
قنوان . [ ق ُن ْ ] (ع مص ) ورزیدن و فراهم آوردن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || گرفتن بزبرای دوشیدن . (از اقرب الموارد). رجوع به قَنْوْ شود. || (اِ) آستین پیراهن . (منتهی الارب ).
-
خوشه
لغتنامه دهخدا
خوشه . [ ش َ / ش ِ] (اِ) اجتماع گلها و یا میوه ها که بواسطه ٔ محوری که قائم به همه ٔ آنهاست نگاه داشته شده اند مانند خوشه ٔ انگور و خوشه ٔ خرما و خوشه ٔ گندم و خوشه ٔ تمشک و جز آن . (ناظم الاطباء). مجموع حب های رستنی که بهم پیوسته باشد. سنبل . شنگله ...
-
طباشیر
لغتنامه دهخدا
طباشیر. [ طَ ] (معرب ، اِ) تباشیر. دوائی است که از جوف نی هندی بهم رسد. یا آن خاکستر بیخ نی است . و فلوس طباشیر که در شکم نی میباشد مدور است مانند درهم . و گویند چون نی از شدت باریکی بر دیگری بهم میخورد، از آنجا آتش برآید، و در نیستان افتد، طباشیر بن...
-
لازم
لغتنامه دهخدا
لازم . [ زِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از لزوم . واجب . (زمخشری ). فی الاستعمال به معنی الواجب . (تعریفات ). ناگزیر. دربایست . بایا. بایسته . ضرور. کردنی . فریضه . این کلمه با افعال آمدن ، بودن ، داشتن ، شدن ، شمردن ، کردن ، گردانیدن ، گردیدن و گرفتن صرف شود...