کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قنقل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
قنقل
لغتنامه دهخدا
قنقل . [ ق َ ق َ ] (اِخ ) نام تاج کسری . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
-
قنقل
لغتنامه دهخدا
قنقل . [ ق َ ق َ ] (ع ص ) پیمانه ٔ بزرگ . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ). || مرد گران وطی و گران پاسپر. (منتهی الارب )(آنندراج ). الرجل الثقیل الوطاء. (اقرب الموارد).
-
جستوجو در متن
-
غراف
لغتنامه دهخدا
غراف . [ غ ِ ](ع اِ) پیمانه ای است بزرگ . (منتهی الارب ). پیمانه ٔ بزرگی مانند جراف است . قَنْقَل . (از اقرب الموارد).
-
گرزن
لغتنامه دهخدا
گرزن . [ گ َ زَ ] (اِ) تاج مرصع که در قدیم بالای سر پادشاهان عجم آویختندی . (انجمن آرا) (آنندراج ). تاج مرصعی بود کیان را بسیار بزرگ و سنگین و آن را بر بالای تخت محاذی سر ایشان با زنجیر طلا می آویختند. گویند در آن صد دانه مروارید بود هر یک بقدر بیضه ...