کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قنق پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
قنق
/qonoq/
معنی
مهمان: ◻︎ صوفیای میگشت در دور افق / تا شبی در خانقاهی شد قنق (مولوی: ۲۰۰).
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
قنق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] ‹قونوق› [قدیمی] qonoq مهمان: ◻︎ صوفیای میگشت در دور افق / تا شبی در خانقاهی شد قنق (مولوی: ۲۰۰).
-
قنق
فرهنگ فارسی معین
(قُ نُ) [ تر. = قونوق ] (اِ.) مهمان ، مسافر.
-
جستوجو در متن
-
کنک
لغتنامه دهخدا
کنک . [ ک ُ ن ُ] (اِ) قنق . بخور. لبان . کندر. (از دزی ج 2 ص 495).
-
جبلیة
لغتنامه دهخدا
جبلیة. [ ج َ ب َ لی ی َ ] (ع اِ) ماده ای است شبیه به کندر. کبا. قنق . عسل اللبن که افریقائیها برای بخور دادن بکار میبرند. (از دزی ). || (ص نسبی ) تأنیث جبلی . کوهی . کوهستانی .- حنطة جبلیة ؛ گندمی که در زمین درشت روید. خلاف بثنیة. (یادداشت مؤلف ).
-
ایبک
لغتنامه دهخدا
ایبک . [ ب َ ] (اِ) بت را گویند و بعربی صنم خوانند. (برهان ) (غیاث ) (هفت قلزم ). بت . صنم . || بمجاز به معنی معشوق . (غیاث ) (آنندراج ) : در گوشه ٔ نه گردون تو دوش قنق بودی مه طوف همی کردت ای ایبک خرگاهی . مولوی . || غلام و قاصد. (غیاث ) (آنندراج ) ...
-
انجیرخوار
لغتنامه دهخدا
انجیرخوار. [ اَ خوا / خا ] (اِ مرکب ) پرنده ای از راسته ٔ گنجشکان و از دسته ٔ دندانی نوکان ، بجثه ٔ سار. در حدود 60 گونه از این پرنده در آسیا و اروپا و آفریقا شناخته شده . دارای منقاری نسبةً قوی و تاحدی مسطح در قاعده و کمی محدب و طویل است . پریشاه رخ...
-
عنق
لغتنامه دهخدا
عنق . [ ع ُ ن ُ ] (ع اِ) گردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). فاصله ٔ بین سر و بدن . (از اقرب الموارد). بصورت مذکر و مؤنث به کار میرودو تذکیر آن بیشتر است . (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ). بنی تمیم آن را بسکون نون تلفظ میکنند. (از ن...
-
خانقاه
لغتنامه دهخدا
خانقاه . [ ن َ / ن ِ ] (معرب ، اِ مرکب ) مکان بودن مشایخ و درویشان . معرب «خانگاه » و مرکب از «خانه » و «گاه » است . نظیر: «منزلگاه » و «مجلس گاه » فارسیان بسکون «نون » نیز استعمال کنند. (از غیاث اللغات ) (آنندراج ) . خانه ای که درویشان و مشایخ در آن...
-
طاهره
لغتنامه دهخدا
طاهره . [ هَِ رَ ] (اِخ ) زرین تاج . عنوانی است که فرقه ٔ بابیه به زرین تاج داده اند چون میرزا علی محمد باب در نامه هائی که درباره ٔ وی مینوشته ، او راطاهرة... خطاب میکرده است ، چنانکه باب در پاسخ نامه ٔ یکی از بابیان درباره ٔ زرین تاج مینویسد: «و ام...