کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قند پارسی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
قند پارسی
واژهنامه آزاد
در شعر حافظ، کنایه از غزلیات حافظ است؛ اشعار یا دیوان حافظ: شکرشکن شوند همه طوطیان هند/ زین قند پارسی که به بنگاله می رود.
-
واژههای مشابه
-
کله قند
لغتنامه دهخدا
کله قند. [ ک َل ْ ل َ / ل ِ ق َ ] (اِ مرکب ) یک قند تمام به شکل مخروط ریخته . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : چو قناد سر کرده این ظلم چندسرش بی تن افتاد چون کله قند. ملاطغرا (از آنندراج ).
-
کوشک قند
لغتنامه دهخدا
کوشک قند. [ ق َ] (اِخ ) شهری است از حدود مکران به ناحیت سند و از او پانیذ خیزد. (از حدود العالم چ دانشگاه ص 125).
-
glycoprotein
قندپروتئین
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی-میکربشناسی] پروتئینهایی که در ساختار خود یک یا چند دنبالۀ کربوهیدراتی دارند که با پیوند کووالانسی به آنها متصل است
-
invert sugar
قند معکوس
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم و فنّاوری غذا] شربتی متشکل از مخلوط گلوکوز و فروکتوزی که از آبکافت اسیدی یا زیمایهای/ آنزیمی ساکاروز حاصل میشود و چرخش نوری آن وارونه است
-
نخ قند
لغتنامه دهخدا
نخ قند. [ ن َ خ ِ ق َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) قسمی نخ محکم که از الیاف کنف سازند و چون سابقاً آن را دور کله های قند می پیچیدند به نخ قند یا نخ قندی شهرت یافته است .
-
آب قند
فرهنگ واژههای سره
آب پانیذ، آبلوچ
-
گل قند
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فارسی. معرب] golqand = گلشکر
-
بیماری قند
واژههای مصوّب فرهنگستان
[پزشکی] ← دیابت
-
آب قند
فرهنگ فارسی معین
(بِ قَ) [ فا - ع . ] (اِمر.) 1 - شربت قند. 2 - قسمی خربزه کاشان که بسیار شیرین و لطیف است .
-
آب قند
لغتنامه دهخدا
آب قند. [ ب ِ ق َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) شربت قند. || قسمی خربزه بکاشان بسیار شیرین و نازک .
-
قند داغ
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (اِمر.) مقداری آب جوش که در آن قند حل کرده باشند.
-
گل قند
فرهنگ فارسی معین
( ~ . قَ) [ فا - معر. ] (اِمر.) نوعی مربا که از برگ های گل سرخ و شکر (یا قند) در آفتاب پرورش دهند و آن به منظور تقویت و لینت مزاج تجویز می شده ، گلشکر، گلنگبین .
-
کاغذ قند
لغتنامه دهخدا
کاغذ قند. [ غ َ ذِ ق َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کاغذی که قند در آن پیچند. (آنندراج ). که کسب شیرینی کرده باشد : ورق ورق سخنم همچو کاغذ قند است نظام دفتر نظم لبان قند تو باد.نادم گیلانی (از آنندراج ).