کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قندس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
قندس
/qondos/
معنی
= بیدستر
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
قندس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب، مٲخوذ از ترکی] ‹قندر› (زیستشناسی) [قدیمی] qondos = بیدستر
-
قندس
لغتنامه دهخدا
قندس . [ ق ُ دُ ] (معرب ، اِ) سگ آبی . (اقرب الموارد).جانوری است . (از آنندراج ) (برهان ). رجوع به ماده ٔ قبل و قندز شود. || گیاهی است که بیخ آن رااشنان خوانند. (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). کندس . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ) (فهرست مخزن الادویه ) (از...
-
قندس
دیکشنری عربی به فارسی
قسمتي از کلا ه خود که پايين صورت را ميپوشاند , سگ ابي , پوست سگ ابي
-
جستوجو در متن
-
قسمتی از کلا ه خود که پایین صورت را میپوشاند
دیکشنری فارسی به عربی
قندس
-
سگ ابی
دیکشنری فارسی به عربی
قندس
-
پوست سگ ابی
دیکشنری فارسی به عربی
قندس
-
قندر
لغتنامه دهخدا
قندر. [ ق ُدُ ] (معرب ، اِ) سگ آبی و این کلمه ٔ عربی نیست و دخیل است . (اقرب الموارد). رجوع به قندس و قندز شود.
-
شاربین
لغتنامه دهخدا
شاربین . [ رِ ب َ ] (ع اِ) تثنیه ٔ شارب . دو بروت : گفتم او لحیه ای داشت از حلوای پشمک که دست و شانه ٔ لحم و چرب و سرخ در آن کم بود، گفتند محاسن یقه ٔ سمور و شاربین قندس تراچه شده است . (دیوان البسه ٔ مولانا نظام قاری ص 132). رجوع به شارب شود.
-
کندش
لغتنامه دهخدا
کندش . [ ک ُ دِ ] (اِ) گلوله ٔ پنبه برزده را گویند که به جهت رشتن مهیا کرده باشند. (برهان ) (ناظم الاطباء). بندش . غلوله ٔ پنبه ٔ برزده . (انجمن آرا) (آنندراج ) (از فرهنگ رشیدی ). سبیخه . (السامی ). || چوبی را گویند که حلاجان پنبه ٔ برزده را بر آن پی...
-
قندز
لغتنامه دهخدا
قندز. [ ق ُ دُ ] (اِ) نام جانوری است شبیه به روباه و بعضی گویندجانوری است شبیه به سگ و در ترکستان بسیار است و بعضی دیگر گویند سگ آبی است و آش بچه ها که جُند بیدسترباشد، خصیه ٔ اوست . (برهان ). قندز = قندوز ترکی . (فهرست مخزن الادویه ) قندس . (فرهنگ د...
-
کلب
لغتنامه دهخدا
کلب . [ ک َ ](ع اِ) سگ . (مهذب الاسماء) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (ترجمان القرآن ) (از برهان ). کلبه مؤنث آن . ج ، اَکلُب ، اَکالِب ، کِلاب ، کِلابات ، کَلیب . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). هر سبع گزنده و غالباً به این حیو...
-
بره
لغتنامه دهخدا
بره . [ ب َ رَ / رِ / ب َرْ رَ / رِ ] (اِ) بچه ٔ گوسفند که آنرا به عربی حمل خوانند. (برهان ). بچه ٔ گوسپند و آهو. (آنندراج ). در تداول گناباد خراسان گوسپند خردسال میشینه که هنوز به یک سال عمر نرسیده خواه نر خواه ماده . بچه ٔ میش که ازبرای قربانی فصح ...