کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قندران پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
قندران
/qandarān/
معنی
= سقز
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
قندران
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹قندرون› (زیستشناسی) qandarān = سقز
-
قندران
فرهنگ فارسی معین
(قَ دَ) (اِ.) شیرابة مترشح از ساقة شنگ را گویند که بر اثر قطع ساقة گیاه ترشح می شود و در برابر هوا انجماد پیدا می کند و در ده ها زنان و دختران مانند سقز آن را می جوند، قندرون .
-
قندران
لغتنامه دهخدا
قندران . [ ] (اِ) قندرون . بعجمی و ترکی و اصفهانی علک البطم است و گفته اند اسم عجمی صعتر است . (فهرست مخزن الادویة). رجوع به قندرون و تحفه ٔ حکیم مؤمن شود.
-
واژههای مشابه
-
سَقز و قَندَران
فرهنگ گنجواژه
آدامس
-
جستوجو در متن
-
قندرون
لغتنامه دهخدا
قندرون . [ ] (اِ) رجوع به قندران شود.
-
سقز
واژگان مترادف و متضاد
آدامس، انگم، رزین، صمغ، قندران، صمغ پسته وحشی
-
آدامس
فرهنگ فارسی معین
[ از انگ . ] ( اِ.) نوعی صمغ برگرفته از نام اولین سازندة آن در ایران (انگلیسی زبانی به نام آدامز) که آن را معطر و خوش طعم می کنند و می جوند، سقز جویدنی ، قندران .