کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قنبله پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
قنبله
معنی
(قَ بَ لَ یا لِ) [ ع . قنبلة ] (اِ.) گلوله .
فرهنگ فارسی معین
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
قنبله
فرهنگ فارسی معین
(قَ بَ لَ یا لِ) [ ع . قنبلة ] (اِ.) گلوله .
-
قنبله
لغتنامه دهخدا
قنبله . [ ] (اِخ ) شهری است در زنج در تاریخ بیهق آمده : و نواحی که در ربع معمور عالم هست اول ولایت زنج است که آن را زنگبار خوانند و شهر معظم آن را سفالةالزنج و قنبله خوانند. (تاریخ بیهق ص 17).
-
واژههای مشابه
-
قنبلة
لغتنامه دهخدا
قنبلة. [ ] (اِخ ) نام طایفه ای از زنج (زنگ ). (البیان والتبیین ج 3 ص 36،37).
-
قنبلة
لغتنامه دهخدا
قنبلة. [ قَم ْ ب َ ل َ ] (ع مص ) با گروه شدن بعد تنهایی . || آتش زدن به درخت قُنبُل . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ). || (اِ) قَنْبَل است در همه ٔ معانی آن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به قنبل شود.
-
قنبلة
لغتنامه دهخدا
قنبلة. [ قُم ْ ب ُ ل َ ] (ع اِ) دامی است جهت شکار نُهَس که ابوترافش است . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). ج ، قنابل . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || بمب . گلوله .
-
قنبلة
دیکشنری عربی به فارسی
بمب , نارنجک , بمباران کردن , مخزن
-
جستوجو در متن
-
بمب
دیکشنری فارسی به عربی
قنبلة
-
بمباران کردن
دیکشنری فارسی به عربی
قنبلة
-
قنابل
لغتنامه دهخدا
قنابل . [ ق َ ب ِ ] (ع اِ) ج ِ قَنبَل . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به قنبل شود. || ج ِ قَنبَلة. رجوع به قنبل و قنبلة شود. || ج ِ قُنبُلَة. (اقرب الموارد). رجوع به قنبلة شود.
-
نارنجک
دیکشنری فارسی به عربی
علبة , قنبلة , کرة نارية
-
مخزن
دیکشنری فارسی به عربی
خزان , خزن , دبابة , ذخيرة فنية , قاموس المعاني , قنبلة , مجلة , مخبا , مخزن , مستودع , نافورة , ينبوع
-
سفالةالزنج
لغتنامه دهخدا
سفالةالزنج . [ س ُ ل َ تُز زَ ] (اِخ ) شهری است به هند. (آنندراج ) (منتهی الارب ). شهر معروفی است در سرزمین زنگیان . (از معجم البلدان ). مستقر ملک زنگ است . (حدود العالم ). سفالةالزنج و آن را قنبله نیز خوانند. (از تاریخ بیهقی چ ادیب ص 17). رجوع به ال...
-
غانه
لغتنامه دهخدا
غانه . [ ن َ ] (اِخ ) نام شهری است در حدود یمن . گویند خاک آن شهر طلا دارد زیرا که خاکروبه ٔ آن رامیشویند سونش طلا برمی آید. (برهان ) (انجمن آرا) (آنندراج ) : وز زمین یمن آنچ از شهرهای صنعاء جنوبی است ، چون ظفار و حضرموت و عدن و دنقله شهر نوبیان و غا...