کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قنا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای همآوا
-
غنا
واژگان مترادف و متضاد
۱. بینیازی، توانگری، ثروت، دولتمندی ۲. پرباری ≠ فقر
-
غنا
فرهنگ واژههای سره
پرمایگ
-
غنا
لغتنامه دهخدا
غنا. [ غ َ ] (اِخ ) غانا. سابقاً به نام ساحل طلا معروف بود. از کشورهای مشترک المنافع و جمهوری است . در مغرب آفریکا در کنارخلیج گینه قرار دارد. مساحت آن 323925 گز مربع است و سکنه ٔ آن 4118500 تن هستند. پایتخت آن آکرا و محصول مهم آن کاکائو است . در «اط...
-
غنا
لغتنامه دهخدا
غنا. [ غ ِ ] (ع اِمص ) توانگری . (بحر الجواهر). توانگری و بی نیازی و دولتمندی . (غیاث اللغات ). مأخوذ از غِنی ̍ عربی است که بمعنی کفایت کردن و توانگری و فراخی زندگی است . هستی . دارایی . مقابل فقر و نیستی . رجوع به غِنی ̍ شود : غنا فاضلتر که فقر، که...
-
غنا
فرهنگ فارسی معین
(غَ) [ ع . غناء ] (اِمص .) توانگری .
-
غنا
فرهنگ فارسی معین
(غِ) [ ع . غناء ] 1 - (اِمص .) آوازخوانی . 2 - (اِ.) آواز خوش و طرب انگیز، سرود، نغمه .
-
قنع
لغتنامه دهخدا
قنع. [ ق َ ](ع مص ) مایل گردیدن شتر بسوی خوابگاه و چراگاه و پیش اهل خود. || از چراگاه ترش گیاه بسوی شیرین گیاه آمدن شتر. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || سرنگون کردن آب دستدان را. (منتهی الارب ) (آنندراج ). سرنگون کردن سر چیزی را. (اقرب الموارد).
-
قنع
لغتنامه دهخدا
قنع. [ ق َ ن َ ] (ع اِ) ریگ تنک یا جای هموار از پایین ریگ تا کرانه ٔ آن و آن جای را لبب نیز گویند. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || (اِمص ) رضا و خوشنودی بقسم و نصیب . (اقرب الموارد). || (مص ) خورسند گردیدن به قسمت خود. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد)...
-
قنع
لغتنامه دهخدا
قنع. [ ق َ ن ِ ] (ع ص ) خورسند و خشنود ببهره و بخش خود. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
-
قنع
لغتنامه دهخدا
قنع. [ ق ِ ] (ع اِ) جمع قِنعَه . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || سلاح و ساز. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (آنندراج ). ج ، اقناع . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). و جمع الجمع آن قِنعان . (منتهی الارب ). || طبق از برگ خرما که در آن طعام نهند. (منتهی ...
-
قنع
لغتنامه دهخدا
قنع. [ ق ُ ] (ع اِ) طبق از برگ خرما که در آن طعام نهند. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به قِنع شود.
-
قنع
لغتنامه دهخدا
قنع. [ ق ُ ن ُ ] (ع اِ) ج ِ قِناع بمعنی سلاح و ساز. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به قناع شود.
-
قنع
لغتنامه دهخدا
قنع. [ ق ُن ْ ن َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ قانع. (منتهی الارب ). رجوع به قانع شود.
-
غنا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: غناء] [قدیمی] qanā توانگری؛ بینیازی؛ بسیارمال شدن؛ ثروتمند شدن؛ توانگر شدن.
-
غنا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: غناء] qenā صوت طربانگیز؛ آواز خوش؛ سرود.