کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قناعت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
قناعت
/qa(e)nā'at/
معنی
۱. راضی و خرسند بودن به چیزی که فرد در اختیار دارد.
۲. صرفهجویی.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
اقتصاد، اقناع، امساک، بسندگی، بسندهکاری، خرسندی، رضامندی، صرفهجویی، کفنفس، مناعتطبع
برابر فارسی
بسندگ
فعل
بن گذشته: قناعت کرد
بن حال: قناعت کن
دیکشنری
content, contentment
-
جستوجوی دقیق
-
قناعت
واژگان مترادف و متضاد
اقتصاد، اقناع، امساک، بسندگی، بسندهکاری، خرسندی، رضامندی، صرفهجویی، کفنفس، مناعتطبع
-
قناعت
فرهنگ واژههای سره
بسندگ
-
قناعت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: قَناعة] qa(e)nā'at ۱. راضی و خرسند بودن به چیزی که فرد در اختیار دارد.۲. صرفهجویی.
-
قناعت
فرهنگ فارسی معین
(قَ عَ) [ ع . قناعة ] (مص ل .)1 - خشنودی ، خرسندی . 2 - رضا و تسلیم . 3 - صرفه جویی .
-
قناعت
لغتنامه دهخدا
قناعت . [ ق َ ع َ ] (ع اِمص ) خرسندی .رضا به قسمت . بسنده کردن . بسنده کاری . راضی شدن به اندک چیز. (غیاث اللغات از بهار عجم و منتخب و شکرستان ). خرسند گردیدن به قسمت خود و به فارسی با لفظ کردن مستعمل . (آنندراج ). آسان قرار گرفتن در مآکل و مشارب و م...
-
قناعت
دیکشنری فارسی به عربی
قناعة
-
واژههای مشابه
-
قناعت کردن
فرهنگ واژههای سره
بسنده کردن
-
سنگ قناعت
لغتنامه دهخدا
سنگ قناعت . [ س َ گ ِ ق َ ع َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) سنگی که در وقت شدت گرسنگی بر شکم بندند تا ایذای جوع کم شود، چنانکه درزمان آن حضرت (پیغمبر) اصحاب می بستند و این عمل مسنون است . (آنندراج ). سنگی که در شدت گرسنگی بر شکم بندند تا اذیت آن کم گردد...
-
قناعت کرد به
دیکشنری فارسی به عربی
اِجْتَزَأَ بـِ ، اِحْتَسَبَ بِـ
-
امانت و قناعت
فرهنگ گنجواژه
صفات پسندیده.
-
صبر و قناعت
فرهنگ گنجواژه
صفات پسندیده با هم.
-
فقر و قناعت
فرهنگ گنجواژه
زندگی ساده، قناعت.
-
قناعت و تنگ چشمی
فرهنگ گنجواژه
بُخل.