کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قنابل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
قنابل
/qanābel/
معنی
گروههایی از مردم.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
قنابل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ قَنبَِل] [قدیمی] qanābel گروههایی از مردم.
-
قنابل
لغتنامه دهخدا
قنابل . [ ق َ ب ِ ] (ع اِ) ج ِ قَنبَل . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به قنبل شود. || ج ِ قَنبَلة. رجوع به قنبل و قنبلة شود. || ج ِ قُنبُلَة. (اقرب الموارد). رجوع به قنبلة شود.
-
قنابل
لغتنامه دهخدا
قنابل . [ ق ُ ب ِ ] (ع ص ) مرد درشت . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || (اِخ ) خری است . (منتهی الارب ). اسم حمار. (اقرب الموارد).
-
جستوجو در متن
-
قنبل
فرهنگ فارسی معین
(قَ بَ) [ ع . ] (اِ.) 1 - گروه مردم . 2 - رمة اسب . ج . قنابل .
-
قنبلة
لغتنامه دهخدا
قنبلة. [ قُم ْ ب ُ ل َ ] (ع اِ) دامی است جهت شکار نُهَس که ابوترافش است . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). ج ، قنابل . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || بمب . گلوله .
-
قنبل
لغتنامه دهخدا
قنبل . [ قَم ْ ب َ ] (ع اِ) گروه مردم . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || گله ٔ اسب از سی تا چهل یا عام است . (منتهی الارب ) (آنندراج ). گله اسب بین پنجاه و بیشتر و گویند بین سی تا چهل . (اقرب الموارد). ج ، قنابل . (اقرب الموارد) (منتهی...
-
ذوحسا
لغتنامه دهخدا
ذوحسا. [ ح ُ ] (اِخ ) وادیی است بزمین شربة از دیار عبس و غطفان . لبید گوید:و یوم اجازت قلة الحزن منهم مواکب تعلو ذا حساً و قنابل ُعلی الصرصر انیات فی کل رحلةو سوق عدال لیس فیهن مائل و کنانةبن عبد یا لیل گوید:سقی منزلی سعدی بدمخ و ذی حساًمن الدلونوء م...