کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قمه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
قمه
/qame/
معنی
نوعی جنگافزار سرد و کوتاهتر از شمشیر که هر دو دم آن تیز و برنده است.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
خنجر، شمشیر، کارد
دیکشنری
cutlas, cutlass, dagger, machete
-
جستوجوی دقیق
-
قمه
واژگان مترادف و متضاد
خنجر، شمشیر، کارد
-
قمه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] qame نوعی جنگافزار سرد و کوتاهتر از شمشیر که هر دو دم آن تیز و برنده است.
-
قمه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: قمَّة، جمع: قِمَم] [قدیمی] qemme ۱. تارک؛ بالای هر چیز؛ بلندترین نقطۀ هر چیز.۲. گروه؛ جماعت مردم.
-
قمه
فرهنگ فارسی معین
(قِ مَّ) [ ع . قمة ] (اِ.) جماعت مردم . ج . قمام .
-
قمه
فرهنگ فارسی معین
(قَ مِ) [ تر. ] (اِ.) سلاحی دو دَم شبیه شمشیر اما کوچکتر از آن .
-
قمه
لغتنامه دهخدا
قمه . [ ق َ م َ / م ِ ] (ترکی ، اِ) نام سلاح است . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). قسمی سلاح شبیه به شمشیر ولی کوتاهتر و پهن تر و بدون انحناء.- قمه زن ؛ کسی که به نذر بروز عاشورا با قمه بر سر خود جراحت وارد کند، با رسومی مخصوص .- قمه قداره کشیدن ؛ کنایه...
-
واژههای مشابه
-
قمة
لغتنامه دهخدا
قمة. [ ق َ م َ ] (ع اِمص )کمی خواهش طعام . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ).
-
قمة
لغتنامه دهخدا
قمة. [ ق ِم ْ م َ ] (ع اِ) تار سر و بالای هر چیزی . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (آنندراج ). میان سر. (بحر الجواهر). || گروه مردم . (منتهی الارب ). جماعة الناس . (اقرب الموارد). || پیه وفربهی . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). شحم . (فهرست مخزن الادوی...
-
قمة
لغتنامه دهخدا
قمة. [ ق ُم ْ م َ ] (ع اِ)لقمه ٔ دهن شیر. مایأخذ الاسد بفیه . (منتهی الارب ).
-
قمة
لغتنامه دهخدا
قمة. [ ق ُم ْ م َ ] (ع ص ، اِ) جمع قامه بمعنی شتر رونده در زمین یا شتر سر در هوا دارنده . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
-
قمة
دیکشنری عربی به فارسی
اوج , ذروه , قله , منتها(درجه 1) , سر , مرتفعترين نقطه , بحران , نقطه ء کمال , نوک , راس زاويه , تارک , تاج , کلا له , يال , بالا ترين درجه , به بالا ترين درجه رسيدن , ستيغ , راس , کلا ه نوک تيز , منتها درجه , حداکثر , کاکل , فرق سر , دزديدن , تيز شد...
-
قُم قُمه
لهجه و گویش تهرانی
نوعی وسیله چوبی بازی دست ساز
-
قمه کشی
لهجه و گویش تهرانی
دعوای خونین
-
قمة مولای الحسن
لغتنامه دهخدا
قمة مولای الحسن . [ ق ِم ْ م َ ت ُ م َ یَل ْ ح َ س َ ] (اِخ ) قله ٔ جبال شلیر الثلج از سلسله جبال افریقیه است که از دریا 3481 متر ارتفاع دارد. (الحلل السندسیه ج 1 ص 27).