کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قمن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
قمن
لغتنامه دهخدا
قمن . [ ق َ ] (ع اِ) روش . (منتهی الارب ). رجوع به قَمَن شود. || جهت . || (ص ) نزدیک . (منتهی الارب ).
-
قمن
لغتنامه دهخدا
قمن . [ ق َ م َ ] (ع اِ) روش . و راه . (منتهی الارب ). سَنَن . (اقرب الموارد). رجوع به قَمن شود. || (ص ) سزاوار. (منتهی الارب ) (تاج المصادر بیهقی ). خلیق و جدیر. (اقرب الموارد). قمین . (مهذب الاسماء). تثنیه و جمع و مؤنث نشود. گویند هو قمن له و هما ...
-
قمن
لغتنامه دهخدا
قمن . [ ق َ م ِ ] (ع ص ) سزاوار. (منتهی الارب ). خلیق و جدیر. (اقرب الموارد).
-
قمن
لغتنامه دهخدا
قمن . [ ق ِ م َ ] (اِخ ) دهی است به مصر. (منتهی الارب ). دهی است به مصر بجانب صعید و به سال 201 هَ . ق . در آن وقعه ٔ میان سری بن حکم و سلیمان بن غالب اتفاق افتاد. گروهی از دانشمندان بدان منسوبند. (از معجم البلدان ). اللباب آن را بتشدید میم ضبط کرده ...
-
واژههای همآوا
-
غمن
لغتنامه دهخدا
غمن . [ غ َ ] (ع مص ) بمعنی غَمل در خرما و پوست . (تاج المصادر بیهقی ). نرم کردن پوست . (المصادر زوزنی ). پوست ترکرده خورش داده زیر چیزی نهادن تا پشم بریزد. (منتهی الارب ) (آنندراج ). بمعنی غَمل است . (از اقرب الموارد). رجوع به غَمل شود. || غوره ٔ خر...
-
جستوجو در متن
-
قمنی
لغتنامه دهخدا
قمنی . [ ق ِم ْ م َ نی ی ] (ص نسبی ) منسوب است به قِمَّن . (اللباب ). رجوع به قِمَّن شود.
-
لائق
لغتنامه دهخدا
لائق . [ ءِ ] (ع ص ) سزاوار. قمین . قَمِن . قَمَن . (منتهی الارب ). درخور. جدیر. حری . نیز رجوع به لایق شود.
-
قمنة
لغتنامه دهخدا
قمنة. [ ق َ م ِ ن َ ] (ع ص ) مؤنث قَمِن . (اقرب الموارد). رجوع به قمن شود. || (رائحه ...) بوی بد. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ).
-
شجیة
لغتنامه دهخدا
شجیة. [ ش َ ی َ / جی ی َ ] (ع ص ) زن اندوهگین . (منتهی الارب ). امراءة شجیة؛ زن اندوهگین . (از اقرب الموارد). رجل شج و امراءة شجیة به تخفیف یاء، ولی برخلاف قیاس یاء را در نسبت مشدد ساختند و حال آنکه بر طبق قیاس باید شجویة باشد و توجیهی برای آن شده اس...
-
ابوالمعالی
لغتنامه دهخدا
ابوالمعالی . [ اَ بُل ْ م َ ] (اِخ )هبةاﷲبن محمدبن مطلب ، ولی الدین . هندوشاه در تجارب السلف آرد: او ابوالمعالی هبةاﷲبن محمدبن مطلب بغدادی است . در سنه ٔ ثلث و اربعین و اربعمائه (443 هَ . ق .). از مادر در وجود آمد و نشو و نما با اهل ادب و ارباب قلم م...
-
راه
لغتنامه دهخدا
راه . (اِ) طریق . (آنندراج ) (انجمن آرا) (رشیدی ) (دهار) (سروری ). بعربی صراط و طریق گویند. (برهان ). سبیل . (دهار) (ترجمان القرآن ). صراط. (منتهی الارب ) (ترجمان القرآن ). در پهلوی راس و راه و در ایرانی باستان : رثیه و در اوستا، رایثیه و در کردی ، ر...