کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قمار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
قمار
/qomār/
معنی
۱. هر نوع بازیای که در آن شرط کنند شخص برنده از کسی که بازی را باخته پول یا چیز دیگر بگیرد.
۲. [مجاز] کار خطرناک؛ ریسک.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. آسبازی، بازی، شرطبندی، گنجفه، مقامره، میسر
۲. مخاطره
فعل
بن گذشته: قمار کرد
بن حال: قمار کن
دیکشنری
gamble, gaming, play
-
جستوجوی دقیق
-
قمار
واژگان مترادف و متضاد
۱. آسبازی، بازی، شرطبندی، گنجفه، مقامره، میسر ۲. مخاطره
-
قمار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] qomār ۱. هر نوع بازیای که در آن شرط کنند شخص برنده از کسی که بازی را باخته پول یا چیز دیگر بگیرد.۲. [مجاز] کار خطرناک؛ ریسک.
-
قمار
فرهنگ فارسی معین
(قُ) [ ع . ] (اِ.) هر نوع بازی که در آن پولی برده یا باخته شود.
-
قمار
لغتنامه دهخدا
قمار. [ ق ِ ] (ع مص ) مقامره . به گرو چیزی باختن و نبرد کردن با هم به گرو. (منتهی الارب ). به گرو باختن و غلبه کردن در بازی قمار. (اقرب الموارد). || (اِ) منگ . (فرهنگ اسدی ). هر بازی که در آن بطور غالب شرط شود که برنده چیزی از بازنده بگیرد خواه با ور...
-
قمار
لغتنامه دهخدا
قمار. [ ق ِم ْ ما ] (اِ) قِمار. بازی قمار : می و قمّار و لواطه بطریق سه امام مر ترا هر سه حلال است هلا سر بفراز.ناصرخسرو.
-
قمار
لغتنامه دهخدا
قمار. [ ق ُ / ق ِ / ق َ ] (اِخ ) نام شهری است در منتهای هندوستان قریب دریای شور به طرف جنوب که عود خوب در آنجا پیدا میشود. (آنندراج از برهان و سراج ) و در بحر الجواهر و منتخب کشف اللطایف آمده که قمار به فتح اول نام موضعی است ازبلاد هند که عود بهتر در...
-
قمار
لغتنامه دهخدا
قمار. [ق َم ْ ما ] (ع ص ) قمارباز : و گویند خلفاء و ائمه و شهیدان و غازیان اسلام و علماء و زهاد که نه رافضی باشند همه را در دوزخ اندازند و موالیان خود را از غالیان و رافضیان ببهشت فرستند اگر چه قمّار وخمّار و بی نماز بوده باشند. (نقض الفضائح ص 293).
-
قمار
دیکشنری فارسی به عربی
خطر
-
واژههای مشابه
-
قُماْر
لهجه و گویش گنابادی
ghomar در گویش گنابادی یعنی قنداق ، قنداق کردن بچه ، پوشک ، مای بی بی
-
قمار قمار خانه
لهجه و گویش تهرانی
قمار رسمی طبق مقررات
-
کوزه ٔ قمار
لغتنامه دهخدا
کوزه ٔ قمار. [ زَ / زِ ی ِ ق ِ / ق ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کوزه ای است که چون شخصی زر به قماربازان وام بدهد و به تفاریق از آنها بازبستانددر آن کوزه جمع می نماید. (از غیاث ) (از آنندراج ).
-
آلات قمار
فرهنگ واژههای سره
منگ ابزار، منگیاابزار
-
هم قمار
لغتنامه دهخدا
هم قمار. [ هََ ق ِ / ق ُ ] (ص مرکب ) حریف . (یادداشت مؤلف ). دو تن که با هم قمار کنند.
-
قاب قمار
لغتنامه دهخدا
قاب قمار. [ ب ِ ق ِ / ق ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) اشتالنگ که با آن قمار کنند : نخواهی دست شست از نعمت ظالم مگر روزی که چون قاب قمارت کرده خاکسترنشین قابش . خاقانی .رجوع به قاب شود.