کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قل قل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
قِل زدن
لهجه و گویش تهرانی
چرخیدن
-
قِل قِلی
لهجه و گویش تهرانی
گِرد،تیله
-
قَل،قلی
لهجه و گویش تهرانی
قلع،قلعی
-
fish ball
ماهی قلقلی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم و فنّاوری غذا] فراوردۀ غذایی گلولهایشکل حاوی گوشت سفید ماهی که با شیر، آرد، عصارۀ رقیق (stock) ماهی و ادویه مخلوط و پخته میشود
-
meat ball
گوشت قلقلی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم و فنّاوری غذا] فراوردۀ گوشتی تهیهشده از گوشت چرخکرده که آن را به شکل گلوله درمیآورند و سپس میپزند
-
قِل و واقِل
لهجه و گویش تهرانی
حرکاتی نمایشی جوجه کبوتران در آسمان
-
قُل زدن ، تُلیدن، تُل تُل کردن،
لهجه و گویش تهرانی
جوشیدن،صدای جوش.
-
واژههای همآوا
-
غلغل
لغتنامه دهخدا
غلغل . [ غ َ غ َ] (ع اِ) عرق الشجر اذا امعن فی الارض ؛ ریشه ٔ درخت که در زمین استوار گردد. ج ، غَلاغِل . (اقرب الموارد).
-
غلغل
لغتنامه دهخدا
غلغل . [ غ ُ غ ُ ] (اِ صوت ) شوریدن بلبلان و مرغان را گویند در حالت مستی . (برهان قاطع). نام آواز بلبلان چون بسیار باشند. آواز مرغان بسیار : خاسته از مرغزار غلغل تیم و عدی درشده آب کبوددر زره داودی . منوچهری .گر ندانی ز زاغور بلبل بنگرش گاه نغمه و غل...
-
غلغل
لغتنامه دهخدا
غلغل .[ غ ُ غ ُ ] (اِخ ) کوهی است در سواد بحرین . (منتهی الارب ). کوهی است در نواحی بحرین . (از معجم البلدان ).
-
غلغل
فرهنگ فارسی معین
(غُ غُ) 1 - حکایت صوت جوشیدن آب و شراب و جز آن ، آواز جوشیدن دیگ . 2 - همهمه و فریاد. 3 - صوت پرندگان مانند بلبل .
-
قلقل
فرهنگ فارسی معین
(قُ قُ یا قِ قِ) [ ع . ] (ص .) مرد چست سبکروح و ظریف .
-
قلقل
لغتنامه دهخدا
قلقل . [ ق ِ ق َ ] (ع اِ) نام درخت انار صحرایی است و آن را قلاقل و قلقلان هم میگویند. (برهان ).
-
قلقل
لغتنامه دهخدا
قلقل . [ ق ِ ق ِ ] (ع اِ) گیاهی است که دانه ٔ آن سیاه باشد و نیکو در بوئیدن و نیک محرک باه خصوصاً چون کوفته به کنجد آمیخته به انگبین معجون سازند و آن را قلقلان بضم و قلاقل کعلابط نیز نامند یا آن سرد و نوع گیاه دیگر است و بیخ و ریشه ٔ آن گیاه را مغاث ...
-
قلقل
لغتنامه دهخدا
قلقل . [ ق ُ ق ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان خرم رود شهرستان تویسرکان ، واقع در 24 هزارگزی شمال باختر تویسرکان و 6 هزارگزی جنوب باختر اشتران . موقع جغرافیایی آن کوهستانی و هوای آن سردسیری است . سکنه ٔ آن 617 تن است . آب آن از دو رشته قنات و چشمه و محص...