کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قلیان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
قلیان
/qe(a)yān/
معنی
وسیلهای برای دود کردن تنباکو مرکب از سر قلیان، بادگیر فلزی، میانۀ چوبی، میلاب، نی یا نیپیچ، و مخزن آب.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
hooka, hookah, hubble-bubble, water pipe
-
جستوجوی دقیق
-
قلیان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مٲخوذ از عربی: غَلَیان ؟] qe(a)yān وسیلهای برای دود کردن تنباکو مرکب از سر قلیان، بادگیر فلزی، میانۀ چوبی، میلاب، نی یا نیپیچ، و مخزن آب.
-
قلیان
فرهنگ فارسی معین
(قَ) [ ع . غلیان ] (اِ.) وسیله ای برای دود کردن تنباکو.
-
قلیان
لغتنامه دهخدا
قلیان . [ ق َل ْ ] (اِ) غلیان . رجوع به غلیان شود.- قلیان بردار ؛ خدمتکاری از مقربان که قلیان بردارد. (لغت محلی شوشتر ذیل رسم ).- قلیان شوی ؛ چوبی بر سر آن دسته ریسمان پشمین کرده که درون کوزه یا شیشه ٔ قلیان را شویند.مفتولی و بر سر آن مقداری موی اسب...
-
قلیان
لغتنامه دهخدا
قلیان . [ ق َل ْ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان زلفی بخش الیگودرز شهرستان بروجرد، در 42هزارگزی جنوب الیگودرز، کنار راه مالرو چال به سکانه . سکنه ٔ آن 17 تن است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
-
قلیان
لغتنامه دهخدا
قلیان . [ ق ُل ْ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حسین آباد. بخش حومه ٔ شهرستان سنندج ، واقع در 11هزارگزی شمال سنندج و 2 هزارگزی خاور شوسه ٔ سنندج به سقز. موقع جغرافیایی آن کوهستانی و هوای آن سردسیری است . سکنه ٔ آن 110 تن آب آن از رودخانه و چشمه و محصول آ...
-
قلیان
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: qelyun طاری: qelyun طامه ای: qelyun طرقی: qeylun کشه ای: qelyun نطنزی: qalyon
-
قلیان
دیکشنری فارسی به عربی
شیشَة، غَرشَة، نارجیلَة
-
واژههای مشابه
-
کوزه قلیان
لغتنامه دهخدا
کوزه قلیان .[ زَ / زِ ق َل ْ / ق ِل ْ ] (اِ مرکب ) ظرفی پرآب که میانه ٔ قلیان را بر آن استوار کنند و در بن میانه نایی است به نام میلاب که درون آن آب جای گیرد و آن ظرف از سفال یا از بلور و یا شیشه و یا چینی است . جای آب در قلیان اعم از سفال یا شیشه و ...
-
نی قلیان
فرهنگ فارسی معین
(نِ قَ) 1 - (اِمر.) نی ای که از آن قلیان سازند. 2 - (ص مر.) (عا.) شخص لاغر اندام .
-
قلیان کوه
لغتنامه دهخدا
قلیان کوه . [ ق َل ْ ] (اِخ ) از کوههای معروف اطراف خرم آباد است و موازی با گردنه ٔ زاغه و در جنوب اشتران کوه قراردارد. رجوع به جغرافیایی غرب ایران ص 14، 29 شود.
-
قلیان ساز
لغتنامه دهخدا
قلیان ساز. [ ق َل ْ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان گرمادوز بخش کلیبر شهرستان اهر، واقع در 30500گزی شمال کلیبر و 30500 گزی شوسه ٔ اهر به کلیبر، موقع جغرافیایی آن کوهستانی و هوای آن معتدل است . سکنه ٔ آن 44 تن است . آب آن از دو رشته چشمه و محصول آن غلات و شغل...
-
قلیان کلا
لغتنامه دهخدا
قلیان کلا. [ ق َل ْ ک َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان قلعه کش ، بخش مرکزی شهرستان آمل ، واقع در 13000گزی خاور آمل . موقع جغرافیایی ده دشت و هوای آن معتدل مرطوب مالاریایی است . سکنه ٔ آن 80 تن است . آب آن از چشمه ٔ هراز و محصول آن برنج ، حبوبات ، صیفی و ...
-
میان قلیان
لغتنامه دهخدا
میان قلیان . [ ق َل ْ ] (اِ مرکب ) میانه ٔ قلیان . میانه . قسمتی از قلیان که میان مخزن آب (ته قلیان ) و جایگاه تنباکو و آتش در قلیان قرار دارد و آن چوبی است میان تهی که بر آن به عمل خراطی برجستگیها و فرورفتگیهای مدور باشد تزیین را و در انتها، نی مانن...
-
میانه قلیان
لغتنامه دهخدا
میانه قلیان . [ ن َ / ن ِ ق َل ْ ] (اِ مرکب ) میانه . میانه غلیان .(یادداشت مؤلف ) رجوع به میانه و میانه غلیان شود.