کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قلمه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
قلمه
/qalame/
معنی
۱. [عامیانه، مجاز] قلممانند.
۲. (کشاورزی) قسمتی از شاخۀ درخت که آن را به شکل قلم میبُرند و در شرایطی نگه میدارند تا ریشه داده و سبز شود.
〈 قلمه زدن: (مصدر لازم و مصدر متعدی) (کشاورزی)
۱. بریدن قلمه.
۲. کاشتن قلمه.
فرهنگ فارسی عمید
فعل
بن گذشته: قلمه زد
بن حال: قلمه زن
دیکشنری
cutting, sapling, shoot
-
جستوجوی دقیق
-
cutting 4, cuttage 1
قلمه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[کشاورزی- علوم باغبانی] بخشی از گیاه که پس از قرار گرفتن در محیط مناسب ریشه درمیآورد و گیاهی مستقل میشود
-
قلمه
فرهنگ فارسی معین
(قَ لَ مِ) (اِ.) نهال .
-
قلمه
لغتنامه دهخدا
قلمه . [ ق َ ل َ م َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ذهاب بخش سرپل ذهاب شهرستان قصرشیرین ، واقع در23هزارگزی شمال سرپل ذهاب و 3هزارگزی شمال باختر راه فرعی باویسی . موقع جغرافیایی آن دامنه و هوای آن گرمسیری مالاریایی است . سکنه ٔ آن 250 تن است . آب آن ازسرا...
-
قلمه
لغتنامه دهخدا
قلمه . [ ق َ ل َ م َ / م ِ ] (اِ) قطعه های شاخ تر که بر زمین غرس کنند. ترکه ٔکوچک پاره ای از درختان که بر زمین نشانند تا بروید.شاخی از گل یا درخت که مورب برند و بنشانند و آن ریشه آرد و نمو کند. (یادداشت مؤلف ). ترکه ٔ سر و ته بریده که بزمین فروبرند ...
-
قلمه
لغتنامه دهخدا
قلمه . [ ق َ ل َم َ / م ِ ] (اِ) نامی است که در آذربایجان به درخت تبریزی دهند. (یادداشت مؤلف ). رجوع به تبریزی شود.
-
قلمه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب. فارسی] qalame ۱. [عامیانه، مجاز] قلممانند.۲. (کشاورزی) قسمتی از شاخۀ درخت که آن را به شکل قلم میبُرند و در شرایطی نگه میدارند تا ریشه داده و سبز شود.〈 قلمه زدن: (مصدر لازم و مصدر متعدی) (کشاورزی)۱. بریدن قلمه.۲. کاشتن قلمه.
-
قلمه
دیکشنری فارسی به عربی
زلة , فساد
-
واژههای مشابه
-
قلمه زدن
واژههای مصوّب فرهنگستان
[کشاورزی- علوم باغبانی] ← قلمهزنی
-
cutting 5, cuttage 2
قلمهزنی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[کشاورزی- علوم باغبانی] روشی در افزایش غیرجنسی گیاهان که در آن بخشی از گیاه را قطع میکنند و در محیط مناسب برای ریشهزایی قرار میدهند متـ . قلمه زدن
-
herbaceous cutting
قلمۀ علفی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[کشاورزی- علوم باغبانی] نوعی قلمه برای افزایش گیاهان غیرچوبی
-
یک قلمه
لغتنامه دهخدا
یک قلمه . [ ی َ / ی ِ ق َ ل َ م َ / م ِ ] (ص نسبی ، اِ مرکب )کل . تمام . مجموع . همه . (یادداشت مؤلف ) : قاضی از عالم رفته مولانا ضیاءالدین قاضی یک قلمه ٔ کرمان شده . (مزارات کرمان ص 22). و رجوع به یک قلم شود.
-
اره قلمه
لغتنامه دهخدا
اره قلمه . [ اَ رَ / رِ ق َ ل َ م َ / م ِ ] (اِ مرکب ) اَشنک . (گااوبا). رجوع به اشنک شود.
-
قَلُمه پا
لهجه و گویش بختیاری
qaloma-pâ ساقِ پا.
-
قَلُمه درخت
لهجه و گویش بختیاری
qaloma - daraxt قلمه درخت.