کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قلمرو پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
قلمرو
/qalamro[w]/
معنی
۱. حوزۀ فرمانروایی.
۲. زمینه.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
ارض، بوم، حوزه، حیطه، خاک، خطه، سامان، سرزمین، کشور، مرز، مرزوبوم، ملک، ملکت، مملکت، ناحیه
برابر فارسی
گستره
دیکشنری
ambit, bailiwick, demesne, dom _, domain, dominion, jurisdiction, kingdom, provinces, purview, realm, sphere, territory
-
جستوجوی دقیق
-
قلمرو
واژگان مترادف و متضاد
ارض، بوم، حوزه، حیطه، خاک، خطه، سامان، سرزمین، کشور، مرز، مرزوبوم، ملک، ملکت، مملکت، ناحیه
-
قلمرو
فرهنگ واژههای سره
گستره
-
قلمرو
فرهنگ فارسی معین
( ~ . رُ) [ معر - فا. ] (اِمر.) مملکت ، حوزة فرمانروایی ، حوزه عمل .
-
قلمرو
لغتنامه دهخدا
قلمرو. [ ق َ ل َ رَ / رُو ] (اِ مرکب ) ملک و مملکت و ولایت متصرف . (ناظم الاطباء). ملکی و ولایتی که در آن نوشته ٔ قلم پادشاهی یا امیری رود و مردم آنجا نوشته ٔ او را قبول نمایند و در این لفظ از ترکیب اسم و امر معنی اسم ظرف پیدا شده یعنی محل روان بودن ...
-
قلمرو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب. فارسی] [مجاز] qalamro[w] ۱. حوزۀ فرمانروایی.۲. زمینه.
-
قلمرو
دیکشنری فارسی به عربی
ارض , بيئة , دائرة , سيادة , مجال , منطقة
-
واژههای مشابه
-
قلمرو راهب
دیکشنری فارسی به عربی
رياسة الدير
-
قلمرو اسقف
دیکشنری فارسی به عربی
ابرشية
-
data universe
قلمرو دادهها
واژههای مصوّب فرهنگستان
[باستانشناسی] پهنهای مشخص با چارچوب زمانی و مکانی معین در تحقیقات باستانشناختی که اغلب به صورت یک ناحیۀ جغرافیایی یا محوطۀ باستانی است
-
مقام یا قلمرو اسقف
دیکشنری فارسی به عربی
اسقفية
-
قلمرو مذهبی اسقف اعظم
دیکشنری فارسی به عربی
اسقفية
-
قلمرو کشیش بخش
دیکشنری فارسی به عربی
بيت القسيس
-
واقع درخارج قلمرو داخلی
دیکشنری فارسی به عربی
خارجي
-
خارج از قلمرو چیزی
دیکشنری فارسی به عربی
غريب