کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قلمدوش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
قلمدوش
/qalamduš/
معنی
سوار بر دوش.
〈 قلمدوش کردن: (مصدر متعدی) [عامیانه، مجاز] کسی را بر روی شانۀ خود سوار کردن.
فرهنگ فارسی عمید
فعل
بن گذشته: قلمدوش کرد
بن حال: قلمدوش کن
دیکشنری
piggyback
-
جستوجوی دقیق
-
قلمدوش
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (اِمر.) سوار کردن بر شانه ، غلندوش .
-
قلمدوش
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [معرب. فارسی] ‹غلندوش› [عامیانه، مجاز] qalamduš سوار بر دوش.〈 قلمدوش کردن: (مصدر متعدی) [عامیانه، مجاز] کسی را بر روی شانۀ خود سوار کردن.
-
قلمدوش
واژهنامه آزاد
(کرمانشاهی) سوار شدن روی دوش و شانه.
-
واژههای مشابه
-
قلمدوش،()کردن،قَلن قشون
لهجه و گویش تهرانی
سوار کردن روی دوش که پاها از جلو آویزان باشد.
-
جستوجو در متن
-
غلندوش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مٲخوذ از یونانی، فارسی] [عامیانه، مجاز] qalanduš = قلمدوش
-
قَلَنْقُشون
لهجه و گویش بختیاری
qalan-qošun قلمدوش، پشت گردن. suâr-e qalanqošun-es âvid>:بر دوشش سوار شد> .
-
غلندوش
لغتنامه دهخدا
غلندوش . [ غ َ ل َ ] (اِ مرکب ) در تداول عامه ، کتف . منکب ؛ به غلندوش گرفتن بچه را. قلمدوش .- به غلندوش گرفتن یا به غلندوش خود سوارکردن بچه را ؛ او را بر یکی از دو دوش حمل کردن .