کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قلمبه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
کمبل
واژهنامه آزاد
در زبان گوشکی به معنی شکم ملوس و گرد و قلمبه است
-
magniloquent
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بزرگوار، پر اب و تاب، قلنبه نویس، قلمبه نویسی، غرا
-
ناخار
لغتنامه دهخدا
ناخار. (ص مرکب ) در تداول ، ناهموار. درشت . زمخت . خشن . نتراشیده . نخراشیده . ناهنجار. قلمبه .
-
سلنبه
لغتنامه دهخدا
سلنبه . [ س ُ لُم ْ ب َ / ب ِ ] (ص ) گنده . ستبر. || قلنبه سلنبه . همان قلمبه سلمبه است یعنی کلفت و ضخیم . (از فرهنگ فارسی معین ).
-
غلنبه
لغتنامه دهخدا
غلنبه . [ غ ُ لُم ْ ب َ / ب ِ ] (اِ) گرد مُصمَت . گرد آگنده میان :َ یک غلنبه کره . یک غلنبه پنیر. || (ص ) بسیار: پول غلنبه . || گفتاری درشت از کسی که چنین گفته او را نسزد. قلمبه : کلمات غلمبه . عبارات غلنبه . حرف غلنبه .
-
برواژه
واژهنامه آزاد
اصطلاح یک واژه عربی و قلمبه است و جمع آن نیز مشکلتر است:اصطلاحات. چون فرهنگهای زیادی را دیدم و برابری برای آن نیافتم واژه برواژه که جمع آن میشود برواژگان را برای آن ساختم که کوچک شده یا مخفف ابرواژه است و معنای یک واژه فوق واژه را میدهد چون همینگونه ...
-
کوفته قلقلی
لغتنامه دهخدا
کوفته قلقلی . [ ت َ / ت ِ ق ِ ق ِ ] (اِ مرکب ) شامیی است به اندازه ٔ گردویی و بزرگتر. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). کله گنجشکی . (فرهنگ لغات عامیانه ٔ جمالزاده ). رجوع به کوفته ریزه شود. || گاهی به اشخاص چاق و تپل و کوتاه و گرد قلمبه (خاصه کودکانی که ...
-
قلنبه
لغتنامه دهخدا
قلنبه . [ ق ُ لُم ْ ب َ / ب ِ ](اِ) درشت . ناهنجار. نتراشیده و نخراشیده . قلمبه .- قلنبه سلمبه ؛ غلنبه سلنبه : کلمات قلنبه سلمبه .- قلنبه گو ؛ غلنبه گو. آنکه کلمات درشت و نامأنوس بکار برد.- قلنبه گویی ؛ غلنبه گویی . عمل قلنبه گو.رجوع به غلمبه و غل...
-
نسنجیده
لغتنامه دهخدا
نسنجیده . [ ن َ س َ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) سنجیده ناشده . ناسنجیده . || نسخته . ناسخته . نفهمیده . نپائیده . پرت وپلا. قلمبه . نتراشیده نخراشیده : سخن با تو نگویم تا نسنجم نسنجیده مگو تا من نرنجم . نظامی .|| (ق مرکب ) نیندیشیده . بی تأمل و تعمق . بی...
-
ملقلق
لغتنامه دهخدا
ملقلق . [ م ُ ل َ ل َ ] (ع ص ) طرف ملقلق ؛ چشم تیزنگاه سبک حرکت . (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || رجل ملقلق ؛ مرد پر جنب و جوش که در جای خود آرام نگیرد. (از اقرب الموارد). || در تداول عامه ، حرف قلمبه و سلمبه و مشکل ...
-
بلغور کردن
لغتنامه دهخدا
بلغور کردن . [ ب ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) ساختن بلغور. تهیه کردن بلغور. پله کردن . پله کوب کردن . جَرش . کبیده کردن . نیم کوب کردن . خرد کردن نه به حدّ آرد دانه های پخته ٔ گندم و جو و مانند آن را. پختن و پوست گرفتن و دونیم کردن گندم و جو و مانند آن . گن...
-
بلغور
لغتنامه دهخدا
بلغور. [ ب ُ ] (اِ) هرچیز درهم شکسته و درهم کوفته ، عموماً. (برهان ) (آنندراج ). || گندم نیم پخته که آن را در آسیا انداخته شکسته باشند، خصوصاً. (برهان ) (آنندراج ). گندم یا جو که بپزند سپس خشک و نیم کوب کرده در آش و دم پخت و جز آن کنند. (یادداشت مرحو...
-
ناهموار
لغتنامه دهخدا
ناهموار. [ هََ م ْ ] (ص مرکب ) غیرمسطح . درشت . دارای پستی و بلندی . (ناظم الاطباء). پر نشیب و فراز. (آنندراج ) (غیاث اللغات ). ناصاف . خشن . زمخت . قلمبه . ناخار. درشتناک . حزن : نشیب هاش چو چنگال های شیر درازفرازهاش چو پشت پلنگ ناهموار. فرخی .آب را...
-
ن
لغتنامه دهخدا
ن . (حرف ) حرف بیست و نهم از الفبای فارسی و حرف بیست و پنجم از الفبای عربی (ابتث ) است و در حساب جُمَّل آن را به پنجاه گیرند.نام آن نون و از حروف هوائی است . (برهان ، در کلمه ٔ هفت حرف هوائی ) و از حروف شمسیه و از حروف یرملون و از حروف زلاقه است . (ا...