کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قلقل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
قل قل
فرهنگ فارسی معین
(قُ. قُ) (اِصت .) (عا.) = غل غل : جوش ، صدای ترکیدن حباب های مایع جوشان .
-
غلغل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم صوت) ‹قلقل› qolqol ۱. صدای جوشیدن آب یا مایع دیگر.۲. صدایی که هنگام ریختن مایع از کوزه از گلوی آن برآید.۳. [قدیمی] شوروغوغای پرندگان.۴. (اسم) [قدیمی] دادوفریاد و صداهای درهم؛ هنگامه؛ غوغا.〈 غلغل درافکندن: (مصدر لازم) [قدیمی] ایجاد ...
-
قل قل
واژهنامه آزاد
در لهجه شوشترى به معناى آش ( یک نوع آش که به آش آبادان معروف است ) مى باشد.
-
قل قل
واژهنامه آزاد
در لهجه شوشترى به معناى آش ( یک نوع آش که به آش آبادان معروف است ) مى باشد.
-
جستوجو در متن
-
قلقلان
لغتنامه دهخدا
قلقلان . [ ق ِ ق ِ ] (اِ) انار صحرایی . (آنندراج ) (برهان ). قلقل . رجوع به قلقل شود.
-
قلقلان
لغتنامه دهخدا
قلقلان . [ ق ُ ق ُ ] (ع اِ) قِلقِل یا گیاه دیگری است . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به قلقل شود.
-
امیرآباد
لغتنامه دهخدا
امیرآباد. [ اَ ] (اِخ ) دهی است ازدهستان قلقل رود شهرستان تویسرکان با 247 تن سکنه . محصول آن غلات ، صیفی ، انگور و لبنیات و آب آن از رودخانه ٔ قلقل رود است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5).
-
ساسد
لغتنامه دهخدا
ساسد. (ع اِ) ریشه ٔ گیاهی بنام قِلِقل است . (دزی ج 1 ص 621).
-
پرسبج
لغتنامه دهخدا
پرسبج . [ ] (اِخ ) مرکز بلوک قلقل رود،در ولایت تویسرکان . (جغرافیای سیاسی کیهان ص 392).
-
برفیان
لغتنامه دهخدا
برفیان . [ ب َ] (اِخ ) دهی است از دهستان قلقل رود شهرستان تویسرکان . سکنه ٔ آن 100 تن . (از فرهنگجغرافیایی ایران ج 5).
-
فقاعة
دیکشنری عربی به فارسی
جوشيدن , قلقل زدن , حباب براوردن , خروشيدن , جوشاندن , گفتن , بيان کردن , حباب , ابسوار , انديشه پوچ
-
bubbled
دیکشنری انگلیسی به فارسی
حباب، جوشیدن، گفتن، قلقل زدن، حباب براوردن، خروشیدن، جوشاندن، بیان کردن، فوران کردن
-
bubble
دیکشنری انگلیسی به فارسی
حباب، ابسوار، اندیشه پوچ، جوشیدن، گفتن، قلقل زدن، حباب براوردن، خروشیدن، جوشاندن، بیان کردن، فوران کردن
-
اکبرآباد
لغتنامه دهخدا
اکبرآباد. [ اَ ب َ ] (اِخ ) دهی از دهستان قلقل رود بخش شهرستان تویسرکان . سکنه ٔ آن 147 تن است . آب آن از رودخانه ٔ قلقل رود. صنایع دستی زنان قالی بافی . راه آن اتومبیلرو و محصول عمده ٔ آنجا غلات و صیفی و انگور و قلمستان و لبنیات است . (از فرهنگ جغرا...
-
کمانگران
لغتنامه دهخدا
کمانگران . [ ک َ گ َ ] (اِخ ) دهی از دهستان قلقل رود است که در شهرستان تویسرکان واقع است و 191 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).