کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قلقله پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
غلغله
فرهنگ گنجواژه
هیاهو.
-
جستوجو در متن
-
قلقال
لغتنامه دهخدا
قلقال . [ ق ِ ] (ع اِ) لفج شتر. (منتهی الارب ) (آنندراج ). || (مص ) قَلْقَلَة. (اقرب الموارد). رجوع به قلقلة شود.
-
قلقال
لغتنامه دهخدا
قلقال . [ ق َ ] (ع اِمص ) جنبش . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). اسم است قلقلة را. (منتهی الارب ). || (ص ) مسفار بمعنی دائم السفر و عبارت لسان چنین است : رجل قلقال ؛ صاحب اسفار. (اقرب الموارد).
-
حروف مجهوره ٔ شدیده
لغتنامه دهخدا
حروف مجهوره ٔ شدیده . [ ح ُ ف ِ م َ رَ / رِ ی ِ ش َ دی دَ / دِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) رجوع به حرف مجهور و حروف قلقله شود.
-
محقورة
لغتنامه دهخدا
محقورة. [ م َ رَ ] (ع ص ) (حروف ...) حروف محقورة یا حروف قلقلة عبارتند از «ق ، ج ، ط، د، ب » و سبب تسمیه آن است که در حال وقف بر روی مواضع آنها فشار آورند و این حروف در دو کلمه ٔ«جد قطب » جمعند. (از تاج العروس ) (از منتهی الارب ).
-
دشت حر
لغتنامه دهخدا
دشت حر. [ دَ ح ُ ] (اِخ ) نام دشتی است حاصلخیز در دهستان باباجانی بخش ثلاث شهرستان کرمانشاه . این دشت در 25 هزارگزی جنوب شرقی ده شیخ واقع شده است و زارعین قرای انجیر لوسه ، سه تیان ، وانی سر، زیارت تمرمان ، برکش ، کانی دانیار، قلقله ، قجبر و گریشه در...
-
چقالکان
لغتنامه دهخدا
چقالکان . [ چ َل َ ] (اِخ ) دهی از دهستان حسنوند بخش سلسله ٔ شهرستان خرم آباد که در 8 هزارگزی جنوب باختری الشتر، کنار راه شوسه ٔ خرم آباد به الشتر واقع است . جلگه و سردسیراست و 210 تن سکنه دارد. آبش از چشمه ٔ قلقله ، محصولش غلات ، حبوبات ، لبنیات و پ...
-
حرف مجهور
لغتنامه دهخدا
حرف مجهور. [ ح َ ف ِ م َ ] (ترکیب وصفی ،اِ مرکب ) حرفی که هنگام تلفظ متحرک آن نفس حبس گردد، زیرا که در حروف مجهوره گوینده بر جای حرف تکیه کند و چون این اتکاء به اشباع رسد صدا بلند شود و تجهور یابد و جهر ارتفاع صوت است . حال اگر اتکاء به اشباع رسد و ب...
-
ق
لغتنامه دهخدا
ق . (حرف ) حرف بیست و چهارم است از حروف الفبای فارسی و حرف بیست و یکم از حروف الفبای عربی و حرف نوزدهم از حروف ابجد و در حساب جُمَّل آن را بصد دارند و نام آن قاف است و آن در اصل نونی است که دو نقطه از درون بر سر او زیادکرده اند و گفته اند آن شکلی است...
-
قلیه
لغتنامه دهخدا
قلیه . [ ق َ لی ی َ ] (ع اِ) گوشت بر تابه بریان کرده شده و به استعمال گوشتی که در روغن میان دیگ بریان کرده نانخورش سازند. (غیاث اللغات از کشف و منتخب بحر الجواهر). ج ، قلایا. (مهذب الاسماء). خورشی است که در آن گوشت هست و اقسامی دارد مثل قلیه ٔ اسفناج...
-
حروف
لغتنامه دهخدا
حروف . [ ح ُ ] (ع اِ) ج ِ حَرْف . حروف متداول خط کنونی فارسی ، سی وپنج یا سی وهفت است . رجوع به حرف و سبک شناسی ج 1 صص 188-196 شود : وآن حرفهای خطکتاب اوگوئی حروف دفتر قسطا شد. دقیقی .گشتن حال و سخن گفتن بآواز حروف زبر و زیر همه جمله بزیر قمر است . ن...
-
د
لغتنامه دهخدا
د. (حرف ) صورت حرف دهم از الفبای فارسی و هشتم از الفبای عربی و چهارم از الفبای ابجدی و نام آن دال است و گاه برای استواری ِ ضبط، دال مهمله گویند. (مقدمه ٔ برهان ). و آن از حروف ترابیه و نطعیه و قلقله و متشابهه و ملفوظی و شمسیه و مصمته و محقورة و مجزوم...
-
ب
لغتنامه دهخدا
ب . (حرف ) حرف دوم است از الفباء فارسی و نیز حرف دوم از الفبای عربی و همچنین حرف دوم از ابجد و آنرا «با» و «باء» و «بی » خوانند. و آن یکی از حروف محفوره ، شفهیه ، لاقه . (المزهر ص 160). قلقله و هوائیست . (برهان در کلمه ٔ هفت حرف هوائی ). و در حساب جُ...