کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قلقل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
قلقل
معنی
(قُ قُ یا قِ قِ) [ ع . ] (ص .) مرد چست سبکروح و ظریف .
فرهنگ فارسی معین
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
قلقل
فرهنگ فارسی معین
(قُ قُ یا قِ قِ) [ ع . ] (ص .) مرد چست سبکروح و ظریف .
-
قلقل
لغتنامه دهخدا
قلقل . [ ق ِ ق َ ] (ع اِ) نام درخت انار صحرایی است و آن را قلاقل و قلقلان هم میگویند. (برهان ).
-
قلقل
لغتنامه دهخدا
قلقل . [ ق ِ ق ِ ] (ع اِ) گیاهی است که دانه ٔ آن سیاه باشد و نیکو در بوئیدن و نیک محرک باه خصوصاً چون کوفته به کنجد آمیخته به انگبین معجون سازند و آن را قلقلان بضم و قلاقل کعلابط نیز نامند یا آن سرد و نوع گیاه دیگر است و بیخ و ریشه ٔ آن گیاه را مغاث ...
-
قلقل
لغتنامه دهخدا
قلقل . [ ق ُ ق ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان خرم رود شهرستان تویسرکان ، واقع در 24 هزارگزی شمال باختر تویسرکان و 6 هزارگزی جنوب باختر اشتران . موقع جغرافیایی آن کوهستانی و هوای آن سردسیری است . سکنه ٔ آن 617 تن است . آب آن از دو رشته قنات و چشمه و محص...
-
قلقل
لغتنامه دهخدا
قلقل . [ ق ُ ق ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان فریم ، بخش دودانگه ٔ شهرستان ساری ، واقع در 2000گزی باختر کهنه ده . موقع جغرافیایی آن دشت و هوای آن معتدل مرطوب مالاریائی است . سکنه ٔ آن 45 تن است . آب آن از نهر عروس داماد و محصول آن برنج ، غلات ، و شغل ا...
-
قلقل
لغتنامه دهخدا
قلقل . [ ق ُ ق ُ ] (ع ص ) مرد سبک روح و ظریف را گویند. (برهان ). مرد چست سبک روح . (منتهی الارب ). || خفیف در سفر. (اقرب الموارد). || اسب سبک . (منتهی الارب ). || یاری گر شتابکار. (منتهی الارب ) (آنندراج ). المعوان السریع التحرک . (اقرب الموارد). || ...
-
واژههای مشابه
-
قلقل خوردن
لغتنامه دهخدا
قلقل خوردن . [ ق ِ ق ِ خوَرْ / خُرْ دَ ] (مص مرکب ) گردیدن چیزی مدور و کنایه از رفتن کوتاه بالای فربه . (یادداشت مؤلف ). رجوع به غلغل خوردن شود.
-
قلقل آباد
لغتنامه دهخدا
قلقل آباد. [ ق ُ ق ُ ](اِخ ) دهی است از دهستان پیشخور بخش رزن شهرستان همدان ، واقع در 43هزارگزی جنوب خاوری رزن و یک هزارگزی تجرک . موقع جغرافیایی آن جلگه و هوای آن معتدل مالاریائی است . سکنه ٔ آن 174 تن است . آب آن از قنات و محصول آن غلات ، لبنیات ، ...
-
قلقل رود
لغتنامه دهخدا
قلقل رود. [ ق ُ ق ُ ] (اِخ ) نام رودی است به تویسرکان . (یادداشت مؤلف ). رجوع به ماده ٔ قبل شود.
-
قلقل رود
لغتنامه دهخدا
قلقل رود. [ ق ُ ق ُ ] (اِخ ) نام یکی از دهستانهای سه گانه ٔ شهرستان تویسرکان این دهستان در جنوب شهرستان واقع و محدود است از شمال به دهستان کرزان رود یا حومه از جنوب به شهرستان ملایر و نهاوند، از خاور به شهرستان ملایر از باختر به شهرستان نهاوند و کنگا...
-
قلقل زدن
دیکشنری فارسی به عربی
فقاعة
-
واژههای همآوا
-
غلغل
لغتنامه دهخدا
غلغل . [ غ َ غ َ] (ع اِ) عرق الشجر اذا امعن فی الارض ؛ ریشه ٔ درخت که در زمین استوار گردد. ج ، غَلاغِل . (اقرب الموارد).
-
غلغل
لغتنامه دهخدا
غلغل . [ غ ُ غ ُ ] (اِ صوت ) شوریدن بلبلان و مرغان را گویند در حالت مستی . (برهان قاطع). نام آواز بلبلان چون بسیار باشند. آواز مرغان بسیار : خاسته از مرغزار غلغل تیم و عدی درشده آب کبوددر زره داودی . منوچهری .گر ندانی ز زاغور بلبل بنگرش گاه نغمه و غل...