کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قلعه حسن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
قلعه حسن
لغتنامه دهخدا
قلعه حسن . [ ق َ ع َ ح َ س َ ] (اِخ ) از نقاطی است در جنگل زیارت استرآباد که خرابه هائی در آن دیده میشود. رجوع به مازندران و استرآباد رابینو ص 171 شود.
-
قلعه حسن
لغتنامه دهخدا
قلعه حسن . [ ق َ ع َ ح َ س َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از بخش سوران شهرستان سراوان ، واقع در8000گزی باختر سوران و 3000گزی جنوب راه فرعی سوران به خاش . سکنه ٔ آن 45 تن است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
-
قلعه حسن
لغتنامه دهخدا
قلعه حسن . [ ق َ ع َ ح َ س َ ] (اِخ ) ده مرکز دهستان پیچرانلو بخش باجگیران شهرستان قوچان ، واقع در 30هزارگزی جنوب باختری باجگیران و 4هزارگزی جنوب مالرو عمومی باجگیران به نظرعلی . موقع جغرافیایی آن کوهستانی و سردسیری است . سکنه ٔ آن 359 تن ، آب آن از ...
-
قلعه حسن
لغتنامه دهخدا
قلعه حسن . [ ق َ ع َ ح َ س َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان تحت جلگه بخش فدیشه ٔ شهرستان نیشابور، واقع در 18هزارگزی شمال فدیشه . موقع جغرافیایی آن جلگه و هوای آن معتدل است . سکنه ٔ آن 112 تن است . آب آن از قنات و محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و کرباس ب...
-
قلعه حسن
لغتنامه دهخدا
قلعه حسن . [ ق َ ع َ ح َ س َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان جری بخش حومه ٔ شهرستان قوچان ، واقع در 45هزارگزی باختر قوچان . موقع جغرافیایی آن جلگه و هوای آن معتدل است . سکنه ٔ آن 127 تن است . آب آن از چشمه و محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت است .راه مالرو ...
-
قلعه حسن
لغتنامه دهخدا
قلعه حسن . [ ق َ ع َ ح َ س َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حومه ٔ بخش مرکزی شهرستان گرگان ، واقع در 3000گزی جنوب خاوری گرگان و کنار راه شوسه ٔ گرگان به نهارخوران . موقع جغرافیایی آن دامنه و هوای آن معتدل ، مرطوب و مالاریایی است . سکنه ٔ آن 160 تن است . ...
-
واژههای مشابه
-
قلعة
لغتنامه دهخدا
قلعة. [ ق َ ع َ ] (اِخ ) اقلیمی است به اندلس . مؤلف معجم البلدان گوید: من گمان میکنم که سرب قلعی بدان منسوب است زیرا آن را از اندلس می آورند پس یا به همین قلعه و یا به قلعه ای که در آن حدود واقع است منسوب است . (معجم البلدان ). شهرستانی است به اندلس...
-
قلعة
لغتنامه دهخدا
قلعة. [ ق َ ع َ ] (اِخ ) شهری است به هند. گویند که رصاص و شمشیرها بدان منسوب است . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). نام معدنی است که سرب نیکو بدان منسوب است . (معجم البلدان ).
-
قلعة
لغتنامه دهخدا
قلعة. [ ق َ ع َ ] (اِخ ) موضعی است به یمن . (معجم البلدان ) (منتهی الارب ).
-
قلعة
لغتنامه دهخدا
قلعة. [ ق َ ع َ ] (ع اِ) توشه دان شبان . (اقرب الموارد)(منتهی الارب ). رجوع به قَلْع شود. || حصار و پناه جای بر کوه که از دشمن نگاه دارد. || نهال خرمابن که از بیخ برکنده باشند. || پاره ای از کوهان . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
-
قلعة
لغتنامه دهخدا
قلعة. [ ق َ ل َ ع َ ] (اِخ ) (مرج ...) جائی است به بادیه و شمشیرهای قلعی بدان منسوب است . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). موضعی است در بادیه و شمشیرهای قلعی بدان منسوب است . و گویند آن دهی است پائین حلوان عراق . (معجم البلدان ).
-
قلعة
لغتنامه دهخدا
قلعة. [ ق َ ل َ ع َ ] (ع اِ) سنگ بزرگ از کوه برکنده بیرون جسته دشوارگذار صعب المرام ، یا سنگ سطبر ضَخم . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). ج ، قِلاع ، قَلَع. (اقرب الموارد). || پاره ٔ بزرگ از ابر، یا کوهی است ، یا ابرپاره ٔ سطبر که کرانه ٔ آسمان را فراگ...
-
قلعة
لغتنامه دهخدا
قلعة. [ ق َ ل َ ع َ ] (ع مص ) بر زین نتوان نشستن . || ثبات و استواری نگرفتن پای در کُشتی . || از کندی خاطر به سخن پی نبردن و نفهمیدن .(اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به قَلَع شود.
-
قلعة
لغتنامه دهخدا
قلعة. [ ق ِ ع َ ] (ع اِ) پاره ای از چیزی که به درازا شکافته . (منتهی الارب ). شقه . ج ، قِلَع. (اقرب الموارد).