کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قلد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
قلد
معنی
نواي کسي را در اوردن , تقليد کردن , پيروي کردن , کپيه کردن , جعل هويت کردن , خود رابجاي ديگري جا زدن , صوري , وانمود کردن , بخود بستن , مانند بودن , شباهت داشتن به
دیکشنری عربی به فارسی
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
قلد
لغتنامه دهخدا
قلد. [ ق َ ] (ع ص ) تاب داده . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد): سِوار قلد؛ ای مفتول . (اقرب الموارد). دست برنجن تاب داده . (آنندراج ).
-
قلد
لغتنامه دهخدا
قلد. [ ق َ ] (ع مص ) فراهم آوردن و جمع کردن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد): قلد الماء فی الحوض و اللبن فی السقاء والشراب فی البطن قلداً؛ جمعه فیه . (اقرب الموارد). || پیچیدن . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ): قلد الشی َٔ؛ لواه . (اقرب الموارد). || تاب...
-
قلد
لغتنامه دهخدا
قلد. [ ق ِ ] (ع اِ) نوبت آب در چهار روز یکی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || قافله ٔ مکه به سوی جده . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || روز آمدن تب و تب ربع.(منتهی الارب ). روز آمدن تب ، و گفته اند تب ربع. (اقرب الموارد). || گروه و جماعت . (اقرب الموا...
-
قلد
دیکشنری عربی به فارسی
نواي کسي را در اوردن , تقليد کردن , پيروي کردن , کپيه کردن , جعل هويت کردن , خود رابجاي ديگري جا زدن , صوري , وانمود کردن , بخود بستن , مانند بودن , شباهت داشتن به
-
جستوجو در متن
-
نوای کسی را در اوردن
دیکشنری فارسی به عربی
قلد
-
پیروی کردن
دیکشنری فارسی به عربی
قلد
-
کپیه کردن
دیکشنری فارسی به عربی
قلد
-
جعل هویت کردن
دیکشنری فارسی به عربی
قلد
-
خود رابجای دیگری جا زدن
دیکشنری فارسی به عربی
قلد
-
شباهت داشتن به
دیکشنری فارسی به عربی
قلد
-
مانند بودن
دیکشنری فارسی به عربی
اشبه , قلد
-
صوری
دیکشنری فارسی به عربی
اسمي , سطحي , قلد
-
بخود بستن
دیکشنری فارسی به عربی
اختلق , قلد , مزعوم
-
تقلید کردن
دیکشنری فارسی به عربی
فعل , قلد , مقلد