کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قلح پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
قله
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (اِ.) سبوی بزرگ .
-
قله
لغتنامه دهخدا
قله . [ ق َ ل َه ْ ] (ع مص ) چرکین اندام و زرد شدن آن و داغ داغ شدن پوست از بسیاری ادرفن . || سیاه شدن اندام یا برکنده شدن پوست ازسختی و خشکی . و فعل آن از سمع است . (منتهی الارب ).
-
قله
لغتنامه دهخدا
قله . [ ق ُ ل َ ] (اِ) نوعی از انگور. || اسبی که رنگش به زردی مایل باشد. (برهان ).
-
قله
لغتنامه دهخدا
قله . [ ق ُل ْ ل َ ] (اِ) نوعی از رنگهای اسب . (آنندراج ) (بهار عجم ) : کمیت قله نژاد آنکه داغ جم داردسبک درآر بمیدان و گرم گردانش . خواجه سلمان (از آنندراج ) (بهار عجم ).رجوع به قُلَه شود.
-
غله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: غلَّة، جمع: غِلال و غَلاّت] qalle ۱. دانۀ حاصل از زراعت گیاهان تیرۀ گندمیان، مانندِ جو، گندم، ارزن، برنج، و امثال آنها.۲. [قدیمی] حاصل زراعت این گیاهان که هنوز برداشت نشده است.۳. [قدیمی] آذوقه.۴. [قدیمی] درآمد و دخلی که از کرایۀ خانه یا...
-
غله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [= قلک؟] [قدیمی] qolle ۱. کوزۀ آبخوری کوچک و سرتنگ؛ غلغلک.۲. = قلک
-
غله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی:غُلَّة، جمع: غَلَل] [قدیمی] qolle عطش شدید؛ تشنگی سخت؛ سختی تشنگی.
-
قَلَه
لهجه و گویش بختیاری
qa:la قلعه.
-
قُلَّه
لهجه و گویش بختیاری
qolla پسانداز، ذخیره.
-
قُله
لهجه و گویش تهرانی
قلک، جای پس انداز
-
جستوجو در متن
-
طلی
لغتنامه دهخدا
طلی . [ طَ لی ی ] (ع اِ) بچگان ریزه ٔ گوسفند. ج ، طلیان . (منتهی الارب ). بزغاله . (مهذب الاسماء). بچه ٔ کوچک غنم که بفارسی بزغاله گویند. (فهرست مخزن الادویه ). || بچه ٔ پای بسته . || چرک دندان . گویند: باسنانه طلی ؛ ای قلح . (منتهی الارب ). زردی دند...
-
قره
لغتنامه دهخدا
قره . [ ق َ رَه ْ ] (ع اِمص ) چرکینی اندام مانند قلح و زردی دندان . || (مص ) زرد و چرکین اندام گردیدن . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ). || داغ داغ شدن پوست از بسیاری اَدَرْفَن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || سیاه شدن اندام یا برکنده شدن پوس...
-
زنگ دندان
لغتنامه دهخدا
زنگ دندان . [ زَ گ ِ دَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) حفر. قلح . زردی دندان و تباهی آن . و آن قشری است که بر روی عاج دندانها تشکیل می یابد و موجب فساد دندانها میگردد.- زنگ دندان نشستن ، یا زنگ دندان بودن ؛ یعنی سخت ناشتا بودن : «بچه ها تا ظهر زنگ دندان...
-
حفر
لغتنامه دهخدا
حفر. [ ح َ ] (ع اِ)چیزی چون خزف زودشکن که به بن دندانها بندد برنگ زرد یا سیاه یا سبز و آنرا قلح نیز گویند. رجوع به تذکره ٔ انطاکی ج 2 ص 151، 152 و رجوع به ماده ٔ قبل شود. || چاه فراخ دهانه . (اقرب الموارد). || بیماری در چشم : و هرگاه که جراحت بپوست س...
-
اشتهارد
لغتنامه دهخدا
اشتهارد. [ اِ ت ِ ] (اِخ ) قصبه ٔ بزرگی است از بخش کرج شهرستان تهران ، در 78000 گزی جنوب باختر کرج ، سر راه کرج به بوئین زهرا. جلگه ، معتدل ، دارای 6267 تن سکنه ، شیعه مذهب و فارسی زبان و زبان مخصوص که ریشه ٔ آن فارسی است . آب آن از 21 رشته قنات که ی...