کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قلت طعام پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
قلت طعام
واژهنامه آزاد
کم غذا خوردن، برای رفع گرسنگی غذا خوردن.
-
واژههای مشابه
-
قُلْتُ
فرهنگ واژگان قرآن
گفتم
-
قُلْتَ
فرهنگ واژگان قرآن
گفتی
-
قَلَت
لهجه و گویش بختیاری
qalat غلط.
-
قلت هبل
لغتنامه دهخدا
قلت هبل . [ ق َ ت ُ هَِ ب ِ ] (اِخ ) موضعی است ، و حفصی گوید در رأس العارض است . (معجم البلدان ).
-
مَا قُلْتُ
فرهنگ واژگان قرآن
نگفتم
-
اِن قلت
لهجه و گویش تهرانی
اشکال ، اِن قلت انداختن=اشکال ایجاد کردن
-
ان قلت
واژهنامه آزاد
(اِ قُ) انتقاد کردن، ایراد یا بهانه آوردن.
-
جستوجو در متن
-
رقق
لغتنامه دهخدا
رقق . [ رَ ق َق ْ ] (ع ص ، اِ) زمین نرم هموار که آب آن فرو رفته باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). زمین نرم پهناور. (از اقرب الموارد). || رقت طعام . (از اقرب الموارد). || (اِمص ) سستی . یقال :فی عظمه رقق ؛ ای ضعف . (منتهی الارب ) (ناظم ا...
-
ضفف
لغتنامه دهخدا
ضفف . [ ض َ ف َ ] (ع ، اِمص ، اِ) بسیاری عیال . (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء). || تناول طعام با مردم . || بسیاری دست بر طعام ، و منه الحدیث : اَحَب ﱡ الطعام ما یکون علی ضفف . و فی الحدیث ما شبع رسول اﷲ صلی اﷲ علیه و سلم من خبز و لحم الاّ علی ضفف ؛ ای...
-
اعسری
لغتنامه دهخدا
اعسری . [ ] (اِخ ) شاعری است معاصر با صاحب بن عباد. ابن فندق در تاریخ بیهق آرد: در مجلس صاحب سفره ٔ طعام گسترده بود و چون حاضران خواستند از حلوا خورند، صاحب گفت : دست بتناول این دراز نباید کرد تا هر کسی از افاضل در صفت وی قطعه ای انشاء کند. هر کسی از...
-
مسحور
لغتنامه دهخدا
مسحور. [ م َ ] (ع ص ) نعت مفعولی از سحر. رجوع به سحر شود. سحرزده . (منتهی الارب ). آنکه او را سحر کرده و فریب داده باشند. (از اقرب الموارد). جادوی کرده . (دهار). جادوئی شده .آنکه بر او سحر کرده اند. آنکه عقلش بشده باشد. آنکه از اثر سحر بگشته باشد از ...
-
منام
لغتنامه دهخدا
منام . [ م َ ] (ع اِ)خواب . (مهذب الاسماء) (دهار). نوم . (اقرب الموارد) : و من آیاته منامکم باللیل و النهار. (قرآن 23/30). پرده دار قوت ارادی به سبب یقظت و منام گاه پرده بردارد گاه فروگذارد. (منشآت خاقانی چ محمد روشن ص 300). یکی از آن تقلیل طعام ، دو...