کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قلبا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
قلبا
فرهنگ واژههای سره
از ته دل
-
واژههای مشابه
-
قلباً
واژگان مترادف و متضاد
صادقانه، صمیمانه
-
واژههای همآوا
-
قلباً
واژگان مترادف و متضاد
صادقانه، صمیمانه
-
غلبا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: غلباء] [قدیمی] qalbā ۱. باغ پردرخت؛ باغی که درختانش درهم و انبوه باشد.۲. پشتۀ بزرگ و بلند.۳. قبیلۀ بزرگ و گرامی.
-
غُلْباً
فرهنگ واژگان قرآن
بزرگ و کلُفتان (جمع غلباء است ، و شجرة غلباء يعني درختي بزرگ و کلفت ، پس حدائق غلب به معناي بوستاني است که درختانش عظيم و کلفت باشد . )
-
جستوجو در متن
-
inly
دیکشنری انگلیسی به فارسی
انیلی، قلبا، از درون، از دل
-
صمیمانه
واژگان مترادف و متضاد
اخلاصآمیز، بااخلاص، صادقانه، قلباً، مخلصانه ≠ غیرصمیمانه
-
نادرویش
لغتنامه دهخدا
نادرویش . [ دَرْ ] (ص مرکب ) آن که درویش نباشد. (ناظم الاطباء). || آن که زهد و درویشی را به خود نسبت دهد ولی قلباً درویش نباشد. زاهد دروغی . (ناظم الاطباء) : اعتقادی بنما و بگذر بهر خداتا ندانی که در این خرقه چه نادرویشم . حافظ.|| نارفیق .
-
دلچرکین
لغتنامه دهخدا
دلچرکین . [ دِ چ ِ ] (ص مرکب ) در اصطلاح عامه ، دلچرک . کسی که از چیزی اکراه داشته باشد و به علتی آن را نپسندد. (از فرهنگ لغات عامیانه ).- از چیزی دلچرکین بودن ؛ آنرا قلباً نپسندیدن . آنرا بشگون بد دانستن . (یادداشت مرحوم دهخدا).- دلچرکین شدن ؛ متن...
-
صفوان
لغتنامه دهخدا
صفوان . [ ص َ ] (اِخ ) ابن ادریس ابراهیم بن عبدالرحمان بن عیسی التجیبی مکنی به ابی بکر. یاقوت آرد: وی ادیبی کاتب و شاعری سریعالخاطر بود. او از پدرخود و از قاضی ابن ادریس و ابن غلیون و ابوالولیدبن رشد فرا گرفت . او یکی از افاضل ادباء معاصر اندلس است ....
-
مسیحی
لغتنامه دهخدا
مسیحی . [ م َ ] (ص نسبی ) منسوب به مسیح . منسوب و متعلق به حضرت عیسی (ع ). (ناظم الاطباء). کسی که دارای دین حضرت عیسی باشد. (ناظم الاطباء). آن که بر دین عیسی مسیح باشد. کسی که اقرار به دین مسیح دارد. (از قاموس کتاب مقدس ). منسوب به مسیح نصرانی . (فره...
-
طراد
لغتنامه دهخدا
طراد. [ طُرْ را ] (اِخ ) ابن علی بن عبدالعزیز، ابوفراس السلمی الدمشقی ، المعروف بالبدیع. وی نحوی و نویسنده ای ادیب و در نظم و نثر سرآمد بود. از اشعار اوست :قیل لی لم جلست فی آخر القوم ِ و انت البدیعرب القوافی قلت آثرته لان المنادیَ -ل یری طرزها علی ا...