کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قلا ب دوزی کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
پنبه دوزی
لغتنامه دهخدا
پنبه دوزی . [ پَم ْ ب َ / ب ِ ] (حامص مرکب ) طرز دوختن جامه ای که حشو پنبه دارد.
-
روبنده دوزی
لغتنامه دهخدا
روبنده دوزی . [ ب َ دَ / دِ ] (حامص مرکب ) شغل و عمل روبنده دوز. رجوع به روبنده دوز شود.
-
یابه کردن
لغتنامه دهخدا
یابه کردن . [ ب َ / ب ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) سؤال کردن و درخواست کردن . (ناظم الاطباء).
-
هبه کردن
لغتنامه دهخدا
هبه کردن . [ هَِ ب َ / ب ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بخشیدن . (ناظم الاطباء). دادن . بذل کردن . و رجوع به هبه شود.
-
جزبه کردن
لغتنامه دهخدا
جزبه کردن . [ ج َ ب َ/ ب ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) خشم کردن . (ناظم الاطباء).
-
جزبه کردن
لغتنامه دهخدا
جزبه کردن . [ ج َ زَ ب َ / ب ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) خشم کردن . (ناظم الاطباء). رجوع به جَزَبه شود.
-
بغ کردن
فرهنگ فارسی معین
(بُ. کَ دَ) (مص ل .) عبوس شدن ، ترشرو شدن .
-
بس کردن
فرهنگ فارسی معین
(بَ. کَ دَ) (مص ل .) بسنده کردن .
-
پابرجا کردن
لغتنامه دهخدا
پابرجا کردن . [ ب َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) اثبات .
-
نوبه کردن
لغتنامه دهخدا
نوبه کردن . [ ن َ / نُو ب َ / ب ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) تب کردن .تب نوبه کردن . در ساعت معین به تب و لرزه افتادن .
-
بلبلی کردن
لغتنامه دهخدا
بلبلی کردن . [ ب ُ ب ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) شیرین زبانی کردن . (فرهنگ فارسی معین ). پرحرفی کردن و حرفهای بیهوده و نامناسب زدن . (فرهنگ لغات عامیانه ).
-
مبارکباد کردن
لغتنامه دهخدا
مبارکباد کردن . [ م ُ رَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) مبارکباد گفتن . تهنیت گفتن : تا تو ای دلبر به شاگردی کله دوزی شدی کرد بر استاد تو دولت مبارکباد تو. سوزنی .دلم باردگر لاف غلامی میزند جایی بیا ای غم به مرگ نو مبارکباد کن ما را. امیرشاهی سبزواری (از آنندرا...
-
بشولیده کردن
لغتنامه دهخدا
بشولیده کردن . [ ب َ / ب ِ / ب ُ دَ / دِ ک َدَ ] (مص مرکب ) پریشان کردن . برهم زدن : بنالم از غم این روزگار و این آکفت که هرچه بد سبب شادی و نشاط برفت .سپید شد سر و اقبال و سال روی بتافت زمانه حال بشولیده کرد و بخت بخفت .(از تاریخ بیهق ).
-
برگذار کردن
فرهنگ فارسی معین
(بَ. گُ. کَ دَ) (مص م .) سپری کردن ، به پایان بردن .
-
آبستن کردن
لغتنامه دهخدا
آبستن کردن . [ ب ِ ت َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) احبال . (زوزنی ). القاح .