کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قلا بی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
قلا ب انداز
دیکشنری فارسی به عربی
مومس
-
قلا ب دوزی کردن
دیکشنری فارسی به عربی
طرز
-
قلا بدوزی کردن
دیکشنری فارسی به عربی
کروشيه
-
میله قلا ب دار
دیکشنری فارسی به عربی
کلب
-
قلا ب یانیزه خاردار ماهی گیری
دیکشنری فارسی به عربی
خطاف
-
طعمه رابه قلا ب ماهیگیری بستن
دیکشنری فارسی به عربی
طعم
-
قایقی که با قلا ب ماهی میگیرد
دیکشنری فارسی به عربی
مومس
-
واژههای همآوا
-
قلابی
واژگان مترادف و متضاد
۱. بدل، بدلی، تقلبی، جعلی، ساختگی، قلب، مصنوعی، مصنوع ۲. شهروا ≠ اصلی
-
غلابی
لغتنامه دهخدا
غلابی . [ غ َ ] (اِخ ) محمدبن زکریابن دینار غلابی ، مکنی به ابوعبداﷲ. اویکی از روات سیر و احداث و مغازی و غیر آن بود. وی ثقه و صادق است . او راست : کتاب مقتل الحسین بن علی ، کتاب وقعه ٔ صفین ، کتاب الجمل ، کتاب الحرة، کتب مقتل امیرالمؤمنین ، کتاب ال...
-
غلابی
لغتنامه دهخدا
غلابی . [ غ َل ْ لا / غ َ ] (اِخ ) عبداﷲبن معاذبن نشیط غلابی بصری . اواز بصریان روایت کند و هشام بن یوسف قاضی صنعاء از وی روایت دارد. رجوع به انساب سمعانی ورق 413ب شود.
-
غلابی
لغتنامه دهخدا
غلابی . [ غ َل ْ لا بی ی ] (ص نسبی ) منسوب است به غلاب که نام والد خالدبن غلاب بصری است . (از انساب سمعانی ورق 413 ب ).
-
غلابی
لغتنامه دهخدا
غلابی .[ غ َل ْ لا / غ َ ] (اِخ ) احوص بن مفضل بن غسان بن فضل بن معاویةبن عمروبن خالدبن غلاب غلابی ، مکنی به ابوامیه . وی منسوب به غلاب است که نام زنی است و این زن مادر خالدبن حارث بود. ابوامیه از اهل بغداد بود. از پدرش کتاب تاریخ او را روایت کرد، و ...
-
قلابی
فرهنگ فارسی معین
(قُ لّ) (ص نسب .) 1 - تقلبی . 2 - مکار، حقه باز.
-
قلابی
لغتنامه دهخدا
قلابی . [ ق ُل ْ لا ] (ص ) مصنوع . مُزَوَّر. قلب . ساختگی .بدل . عملی . || پول قلب . (ناظم الاطباء). ناسره . || مردم دغاباز. (ناظم الاطباء). مجازاً هر مکار و دغل را گویند. (آنندراج ) : مژه بر هم بهشت را دیدم دور ازین زاهدان قلابی . طالب آملی (از آنند...
-
قلابی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] qollābi تقلبی؛ ساختگی؛ بدل؛ ناسره.