کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قلافة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
قلافة
لغتنامه دهخدا
قلافة. [ ق ُ ف َ ] (ع اِ) پوست درخت . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ).
-
قلافة
لغتنامه دهخدا
قلافة.[ ق ِ ف َ ] (ع اِمص ) برهم دوزی تخته های کشتی و قیراندودگی درزهای آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). و برهم دوزی سوراخهای کشتی به لیف و قیراندود کردن درزهای آن . (اقرب الموارد) و قلافة اسم مصدر است . (منتهی الارب ).
-
جستوجو در متن
-
برهمدوزی
لغتنامه دهخدا
برهمدوزی . [ ب َ هََ ] (حامص مرکب ) بهم دوزی .درزبندی : قِلافة؛ برهمدوزی تخته های کشتی و قیراندودگی درزهای آن . (از منتهی الارب ). رجوع به دوختن شود.- برهم دوزی کردن ؛ بستن درزها مانند درز تخته های کشتی . (ناظم الاطباء).
-
پوست
لغتنامه دهخدا
پوست . (اِ) غشائی که بر روی تن آدمی و دیگر حیوان گسترده است و آن دو باشد بر هم افتاده که رویین را بشره و زیرین را دِرم گویند. جلد. جلد ناپیراسته حیوان چون گوسفند و مانند آن . مقابل گوشت . مسک . چرم . جلدة.عرض . ملمس . (منتهی الارب ). صلة. (دهار) : چا...