کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قلاش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
قلاش
/qallāš/
معنی
۱. بیکاره؛ ولگرد.
۲. مفلس؛ بیچیز: ◻︎ کمال نفس خردمند نیکبخت آن است / که سرگران نکند بر قلندر قلاش (سعدی۲: ۴۶۳).
۳. رند: ◻︎ سرّ قلاشان ندانی راه قلاشان مرو / دیدۀ بینا نداری راه درویشان مبین (سنائی۲: ۶۳۷).
۴. حیلهگر.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. رند، عیار، لاابالی
۲. دغل، کلاش
۳. خراباتی، شرابخواره، میخواره
۴. بینوا، تهیدست، مفلس، یکلاقبا
۵. افسونگر، افسونساز، لوند
۶. حیلهگر، حیلهباز، محیل
۷. تنها، مجرد، منفرد ≠ صالح
دیکشنری
drunken
-
جستوجوی دقیق
-
قلاش
واژگان مترادف و متضاد
۱. رند، عیار، لاابالی ۲. دغل، کلاش ۳. خراباتی، شرابخواره، میخواره ۴. بینوا، تهیدست، مفلس، یکلاقبا ۵. افسونگر، افسونساز، لوند ۶. حیلهگر، حیلهباز، محیل ۷. تنها، مجرد، منفرد ≠ صالح
-
قلاش
فرهنگ فارسی معین
(قَ لّ) [ تر. ] (ص .) کلاش . 1 - بیکاره ، ولگرد. 2 - باده پرست ، مفلس . 3 - حیله گر.
-
قلاش
لغتنامه دهخدا
قلاش . [ ق َ ] (ع ص ) پستک ترنجیده . (منتهی الارب ) (آنندراج ). الصغیر المنقبض . (اقرب الموارد از ابن عباد).
-
قلاش
لغتنامه دهخدا
قلاش . [ ق َل ْ لا ] (ص ) زیرک حیله گر. این کلمه فارسی است زیرا در کلام عرب شین پس از لام وجود ندارد. (اقرب الموارد). مردم بی نام و ننگ و لوند و بی چیز و مفلس و ازکائنات مجرد را گویند. (برهان ) (آنندراج ). مکار و میخواره و باده پرست و خراباتی و مقیم ...
-
قلاش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) ‹کلاش› [قدیمی] qallāš ۱. بیکاره؛ ولگرد.۲. مفلس؛ بیچیز: ◻︎ کمال نفس خردمند نیکبخت آن است / که سرگران نکند بر قلندر قلاش (سعدی۲: ۴۶۳).۳. رند: ◻︎ سرّ قلاشان ندانی راه قلاشان مرو / دیدۀ بینا نداری راه درویشان مبین (سنائی۲: ۶۳۷).۴. حیلهگر.
-
واژههای مشابه
-
قلاش و لاابالی
فرهنگ گنجواژه
رند.
-
جستوجو در متن
-
کلاش
واژگان مترادف و متضاد
شارلاتان، قلاش، کلاهبردار، گوشبر
-
رند
واژگان مترادف و متضاد
عیار، زرنگ، قلاش، لاابالی، لاقید، محیل
-
کلاش
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عامیانه] kallāš ۱. قلاش.۲. بیکار؛ ولگرد.۳. مفتخور.
-
کلاش
فرهنگ فارسی معین
(کَ لّ) (اِ.) قلاش ، ولگرد، مفت خوار.
-
کلاش
لغتنامه دهخدا
کلاش . [ ک َل ْ لا ] (ص ) قلاش . (ناظم الاطباء). آنکه از کسان به اصرار و ابرام چیز ستاند. آنکه پول درآورد از کسان به سماجت .(یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به قلاش شود.
-
کلش کردن
لغتنامه دهخدا
کلش کردن . [ ک َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کلاشی کردن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به کلش و کلاش و قلاش و قلاشی شود.
-
دغل
واژگان مترادف و متضاد
۱. بدعمل، جلب، حقهباز، حیلهگر، خائن، دغا، دغلکار، دوالباز، شید، قلاش، محیل، مزور، مکار، ناراست ۲. قلب، ناسره ≠ درستکار