کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قلاده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
قلاده
/qallāde/
معنی
۱. گردنبند و گلوبند سگ و برخی جانوران دیگر.
۲. واحد شمارش برخی جانوران: دو قلاده یوزپلنگ.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. طوق، گردنبند، یوغ
۲. تا، عدد
دیکشنری
choke collar, collar, dog collar, leash
-
جستوجوی دقیق
-
قلاده
واژگان مترادف و متضاد
۱. طوق، گردنبند، یوغ ۲. تا، عدد
-
قلاده
فرهنگ فارسی معین
(قَ دَ یا دِ) [ ع . قلادة ] (اِ.) 1 - گردن بند. 2 - زنجیری که بر گردن حیوانات یا مجرمین می بندند. 3 - واحدی برای شمارش گربه س انان .
-
قلاده
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: قِلادَة، جمع: قَلائد] qallāde ۱. گردنبند و گلوبند سگ و برخی جانوران دیگر.۲. واحد شمارش برخی جانوران: دو قلاده یوزپلنگ.
-
واژههای مشابه
-
قلادة
لغتنامه دهخدا
قلادة. [ ق ِ دَ ] (اِخ ) زمخشری گوید: کوهی است از کوههای قبلیة. (معجم البلدان ).
-
قلادة
لغتنامه دهخدا
قلادة. [ ق ِ دَ ] (اِخ ) شش ستاره که قوس نامیده میشوند. (اقرب الموارد). در منتهی الارب در ماده ٔ «ب ل د» آرد: بلدة، یکی از منازل قمر میان نعائم و معد ذابح و گاهی از آن عدول کرده به قلاده میرود.
-
قلادة
لغتنامه دهخدا
قلادة. [ ق ِ دَ ] (ع اِ) گردن بند.(منتهی الارب ) (اقرب الموارد). حمیل . (ناظم الاطباء).ج ، قلائد. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) : شیر هم شیر بود گرچه به زنجیر بودنبرد بند قلاده شرف شیر ژیان . فرخی .و با لفظ بستن و کشیدن و گسستن مستعمل . (آنندراج ) : ...
-
قلادة
دیکشنری عربی به فارسی
گردن بند
-
واسطه ٔ قلاده
لغتنامه دهخدا
واسطه ٔ قلاده . [ س ِ طَ / طِ ی ِ ق ِ دَ / دِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) واسط عقد. گرانبهاترین گوهر گردن بند که در وسط آن است : در پهلوی مسجد اعظم و جامع محترم جایی به دست آوردم و واسطه ٔ قلاده ٔ صف مسجد شدم . (مقامات حمیدی ). به هر طرف که رسیدم پندا...
-
سگ هرزه مَرَز(=قلاده)
لهجه و گویش تهرانی
کسی که با همه دعوا میکند
-
بند و قلاده
فرهنگ گنجواژه
وسائل بستن حیوانات.
-
جستوجو در متن
-
قلاید
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: قلائد، جمعِ قِلادَة] qelāy(')ed = قلاده
-
گردن بند
دیکشنری فارسی به عربی
قلادة , ياقة
-
طوق و یاره
فرهنگ گنجواژه
گردنبند، قلاده.