کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قفه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
قفه
/qoffe/
معنی
کرجی؛ قایق.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
قفه
لغتنامه دهخدا
قفه .[ ] (علامت اختصاری ) علامتی است از «وقفة یسیرة» به معنی وقف اندک در قرائت قرآن مجید. (اقرب الموارد).
-
قفه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: قفَّة، جمع: قُفَف] [قدیمی] qoffe کرجی؛ قایق.
-
واژههای مشابه
-
قفة
لغتنامه دهخدا
قفة. [ ق َف ْ ف َ ] (ع ص ) مرد ریزه اندام یا پست قد سست . (منتهی الارب ). رجوع به قُفّة شود. || (اِ) فسره و لرزه تب و فراخه ٔ آن . (منتهی الارب ). رعدة تأخذ من الحمی و قشعریره . (اقرب الموارد). رجوع به قُفّة و قِفّة شود.
-
قفة
لغتنامه دهخدا
قفة. [ ق ِف ْ ف َ ] (ع اِ) گوه بچه ٔ نوزاده . (منتهی الارب ). نخست چیز که از شکم نوزاد برآید. (اقرب الموارد). || فسره و لرزه تب و فراخه ٔ آن . (منتهی الارب ). رعدة تأخذ من الحمی و قشعریرة. (اقرب الموارد). و رجوع به قَفّة و قُفّة شود.
-
قفة
لغتنامه دهخدا
قفة. [ ق ُف ْ ف َ ] (ع اِ) کدوی خشک میانه تهی کرده که در وی زنان پنبه نهند. (منتهی الارب ). کدوی خشک . (اقرب الموارد). || آوندی شبیه کدو که از برگ خرما باشد. (منتهی الارب ). آوندی مانند کدو که از برگ خرما گیرند و زن در آن پنبه ٔ خویش را نهد. (اقرب ال...
-
واژههای همآوا
-
غفه
لغتنامه دهخدا
غفه . [ غ ُ / غ ُف ْ ف َ / ف ِ ] (اِ) پوستین بره ٔ بسیار نرم . (از برهان قاطع). پوستین بره که به غایت نرم و نیکو باشد. (فرهنگ رشیدی ) (آنندراج ) (انجمن آرا). پوستین بره بود که به غایت لطیف بود. (فرهنگ جهانگیری ). پوستین باشد از پوست بره ٔ جعد. (فرهنگ...
-
غفه
فرهنگ فارسی معین
(غُ فِ یا فِّ) (اِ.)پوستین ، پوستین نرم بره .
-
قفح
لغتنامه دهخدا
قفح . [ ق َ ] (ع مص ) ناپسندیدن و ناخوش داشتن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد): قفحه قفحا؛ ناپسندید آن را و ناخوش داشت . (منتهی الارب ). || بازایستادن و امتناع کردن . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ): قفح عن الطعام ، بازایستاد از آن . (منتهی الارب ). || ...
-
غفه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] qof[f]e پوستین بره: ◻︎ روی هر یک چون دوهفته گرد ماه/ جامهشان غفه سموریشان کلاه (رودکی: ۵۳۸).
-
جستوجو در متن
-
holdups
دیکشنری انگلیسی به فارسی
نگهدارنده ها، قفه، توقیف
-
holdup
دیکشنری انگلیسی به فارسی
نگه داشتن، قفه، توقیف
-
اقفاف
لغتنامه دهخدا
اقفاف . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ قُف ّ، ابر سیاه شبیه کوه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || ج ِ قَف ّ. || ج ِ قِفَّة. (منتهی الارب ). رجوع به قف و قفه شود.