کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قفا نمودن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
قفا نمودن
لغتنامه دهخدا
قفا نمودن . [ ق َ ن ُ / ن ِ / ن َ دَ ](مص مرکب ) پشت کردن . پشت کردن به دشمن : به حربگاه دو کار است دشمنانش راقفا نمودن ، یا تیغ بر قفا دیدن .سوزنی .
-
واژههای مشابه
-
قفا دریدن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . دَ دَ) [ ع - فا. ] (مص م .) 1 - پاره کردن جامة کسی از پشت . 2 - کنایه از بی آبرو کردن (اشاره به داستان یوسف و زلیخا). 3 - جماع کردن از پشت .
-
سیاه قفا
لغتنامه دهخدا
سیاه قفا. [ ق َ ] (ص مرکب ) شوم . بدقفا : و نه ... مشتی دوغ بازی سیاه قفا، بی نوای پرجفا. (کتاب النقض ص 475). رجوع به سیه قفا شود.
-
قفا برنهادن
لغتنامه دهخدا
قفا برنهادن . [ ق َ ب َ ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) پس گردنی زدن : مرا قفا چند برنهاده بیرون کردند. (تاریخ طبرستان ). پیش او تظلم کرد سلام او را قفائی چند بر فرمودنهاد. (تاریخ طبرستان ). و رجوع به قفا خوردن شود.
-
قفا خاریدن
لغتنامه دهخدا
قفا خاریدن . [ ق َ دَ ] (مص مرکب ) شرمنده شدن . (غیاث اللغات از چراغ هدایت ).
-
قفا خوردن
لغتنامه دهخدا
قفا خوردن . [ ق َ خوَرْ / خُرْ دَ ] (مص مرکب ) پی گردنی خوردن . پس گردنی خوردن . ضرب دیدن . آسیب دیدن : گدائی که از پادشه خواست دخت قفا خورد و سودای بیهوده پخت . سعدی .از آن تیره دل مردصافی درون قفا خورد و سر برنکرد از سکون . سعدی .دگر هرکه بربط گرفت...
-
قفا کردن
لغتنامه دهخدا
قفا کردن . [ ق َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) پشت کردن . (از آنندراج ) : به جاه و حشمت دنیا چرا قفا نکندکسی که همچو نظیری مسلمی دارد.(از آنندراج از غوامض سخن ).
-
قفا نبک
لغتنامه دهخدا
قفا نبک . [ ق ِ ن َ ک ِ ] (ع جمله ٔ فعلیه ٔ امری ) بایستید تا بگرییم ، و این مطلع معلقه ای است از امرءالقیس : قفا نبک من ذکری ̍ حبیب و منزل بسقطاللوی بین الدخول فحومل .نوای قمری و طوطی که بارودست می بر سرنشید بلبل و صلصل قفا نبک ِ و من ذکری . منوچهری...
-
زبان در قفا
فرهنگ فارسی معین
( ~. دَ. قَ) [ فا - ع . ] (اِمر.) گیاهی است از تیرة آلاله ها از دستة خربقی ها که دارای برگ های متناوب و منشعب به انشعابات پنجه ای شکل می باشد. گل هایش دارای تقارن سطحی است و در روی ساقه قرار گرفته ؛ زبان پس قفا، گل هزار نک ، رجل القبره نیز گویند.
-
زبان پس قفا
لغتنامه دهخدا
زبان پس قفا. [ زَ پ ِ ق َ ] (اِ مرکب ) نام گلی است . رجوع به زبان در قفا و زبان بقفا شود.
-
حرف در قفا زدن
لغتنامه دهخدا
حرف در قفا زدن . [ ح َ دَ ق َ زَ دَ] (مص مرکب ) غیبت کردن . (مجموعه ٔ مترادفات ص 258).
-
زبان در قفا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فارسی. عربی] (زیستشناسی) zabāndarqafā گیاهی زینتی از خانوادۀ آلاله با برگهای پنجهای شکل؛ زبانبهقفا؛ زبانپسقفا؛ گل نافرمان؛ تاجالملوک.
-
جستوجو در متن
-
حربگاه
لغتنامه دهخدا
حربگاه . [ ح َ ] (اِ مرکب ) حرب جای . معرکة. میدان جنگ . مأزم . مأزق . (منتهی الارب ). معترک . (محمودبن عمر ربنجنی ). ملحمة. حربگه . رجوع به حرب جای شود : به حربگاهی کو تیغ برکشد ز نیام به صیدگاهی کو تیر برنهد به کمان . فرخی .پیش خردمند در این حربگ...