کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قعیقعان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
قعیقعان
لغتنامه دهخدا
قعیقعان . [ ق ُ ع َ ق ِ ] (اِخ ) دهی است دارای آبهای جاری و کشتزارها و نخلستانها و باغهای میوه ، و کسی که در آن بایستد مشرف بر رکن عراقی خانه ٔ خدا خواهد بود مگر آنکه بناها و ساختمانها حائل گردد. (معجم البلدان ). رجوع به ماده ٔ قبل شود.
-
قعیقعان
لغتنامه دهخدا
قعیقعان . [ ق ُ ع َ ق ِ ] (اِخ ) دهی است که در آن آبی است و کشتزاری بر دوازده گروه از مکه در راه جرف به سوی یمن . (منتهی الارب ).
-
قعیقعان
لغتنامه دهخدا
قعیقعان . [ ق ُ ع َ ق ِ] (اِخ ) نام کوهی است به مکه . عرام گوید: از آنجا تا مکه دوازده میل مسافت است و در راه جرف (حوف ) به سوی یمن قرار دارد. (معجم البلدان ). کوهی است در مکه (اقرب الموارد) (منتهی الارب )، که رو به سوی کوه ابوقبیس دارد و بدین نام خو...
-
قعیقعان
لغتنامه دهخدا
قعیقعان . [ ق ُع َ ق ِ ] (اِخ ) کوهی است به اهواز نرم سنگ که از سنگش ستونهای جامع بصره ساختند. (منتهی الارب ). کوهی است در اهواز، و گویند چون زبیربن عوام حکومت بصره را به فرزند خود حمزه داد و حمزه به اهواز آمد هنگامی که کوه اهواز را مشاهده کرد گفت ای...
-
واژههای مشابه
-
جبل قعیقعان
لغتنامه دهخدا
جبل قعیقعان . [ ج َ ب َ ل ِ ق َ ق َ ] (اِخ ) نام کوهی است به مکه . رجوع به سفرنامه ٔ ابن بطوطه شود.
-
جستوجو در متن
-
احمر
لغتنامه دهخدا
احمر. [ اَ م َ ] (اِخ ) نام کوهی بمکه و آن یکی از اَخشبان است ، و بر قعیقعان مشرف است و آنرا در جاهلیت اعرف میگفتند. (مراصد).
-
نارالغدر
لغتنامه دهخدا
نارالغدر. [ رُل ْ غ َ ] (ع اِ مرکب ) از آتش های عرب است . و آن را کسی که از همسایه ٔ خود خیانت و غدری میدید در ایام حج در منی بر فراز یکی از دو کوه مکه [ ابوقبیس و قعیقعان ] برمی افروخت و با فریاد مردم را از غدر و خیانت همسایه ٔ غدار خود برحذر میداشت...
-
قبیس
لغتنامه دهخدا
قبیس . [ ق ُ ب َ ] (اِخ ) (ابو...) کوهی است که از مشرق مشرف است به مکه وروی آن به کوه قعیقعان است و مکه در میان آن دو کوه قرار گرفته است . منجنیق حصین بن نمیر بر روی آن نصب شد و کعبه بدان هدف قرار گرفت و پرده هایش در آتش آن سوخت (68 هَ . ق .) و این ز...
-
ابوقبیس
لغتنامه دهخدا
ابوقبیس . [ اَ ق ُ ب َ ] (اِخ ) نام کوهی مشرف بمکه از جانب غربی ، مقابل کوه قعیقعان و مکه بمیان این دو کوه باشد و نام آنرا در جاهلیت امین گفتندی چه گمان می کردندبگاه طوفان عام ّ حجرالاسود را بدانجا امانت نهاده اندو ابوالفرج بن جوزی در المدهش در بحث ذ...
-
اعراف
لغتنامه دهخدا
اعراف . [ اَ ] (ع اِ) نوعی از خرمابنان . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). نوعی است از درختان خرما. (آنندراج ). بصیغه ٔ جمع، قسمی از درخت خرماست . (از اقرب الموارد). نوعی از خرما. (از کشاف اصطلاحات الفنون ). || باره هایی میان بهشت و دوزخ . (از اقرب المو...
-
حجرالاسود
لغتنامه دهخدا
حجرالاسود. [ ح َ ج َ رُل ْ اَس ْ وَ ] (اِخ )سنگی است سیاه رنگ که بر دیوار رکن کعبه منصوب است وحاجیان هنگام طواف کعبه تبرکاً لمس آن کنند. رجوع به کلمه ٔ حج شود. و پیش از اسلام نیز این سنگ مورد احترام اعراب بوده است . یاقوت گوید:... قال عبداﷲبن العباس ...