کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قعنب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
قعنب
لغتنامه دهخدا
قعنب . [ ق َ ن َ ] (اِخ ) ابن سوید. یکی از دلاوران و شجاعان معروف و سپهسالاران عرب است که در فنون جنگی مهارت به سزا داشت . (عیون الاخبار ج 2 ص 155 و 156).
-
قعنب
لغتنامه دهخدا
قعنب . [ ق َ ن َ ] (اِخ ) ابن محرر باهلی ، مکنی به ابوعمرو. از راویان بصری است . ابوهفان از او روایت اخذ کرد ولی سرانجام او را هجو کرد و بر وی خشمگین شد. رجوع به معجم الادباء چ هندیه ٔ مصر ج 6 ص 206 شود.
-
قعنب
لغتنامه دهخدا
قعنب . [ ق َ ن َ ] (اِخ ) نام جد محمدبن مسلمة. (منتهی الارب ). رجوع به ابن مسلمة (ابوعبداﷲ) شود.
-
قعنب
لغتنامه دهخدا
قعنب . [ ق َ ن َ ](ع ص ) درشت سخت . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || (اِ) شیر بیشه . (منتهی الارب ). اسد. (اقرب الموارد). || روباه نر. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || شامل خصی الثعلب و قلقاس است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). به فارسی ناخن باز، و غافقی گ...
-
قعنب
لغتنامه دهخدا
قعنب . [ ق ُ ن ُ ] (ع ص ) بینی کژ. (منتهی الارب ).
-
قعنب
لغتنامه دهخدا
قعنب .[ ق َ ن َ ] (اِخ ) ابن ام صاحب . یکی از شاعران عرب است . در عیون الاخبار از قول مدائنی آمده که حجاج روزی در خطبه ٔ خود به غلط چیزی گفت ، مردم گفتند امیر خطا کرد، بعضی از حاضران وی را از آنچه رفته بود باخبر ساختند، او به شعر قعنب تمثل جست و مطلع...
-
واژههای همآوا
-
قانب
لغتنامه دهخدا
قانب . [ن ِ ] (ع ص ) گرگ بابانگ . || برید شتاب رو. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). قیناب . (منتهی الارب ).
-
جستوجو در متن
-
ابوعمر
لغتنامه دهخدا
ابوعمر. [ اَ ع ُم َ ] (اِخ ) قعنب بن محرر باهلی . رجوع به قعنب شود.
-
ابوالسمال
لغتنامه دهخدا
ابوالسمال . [ اَ بُس ْ س َم ْ ما ] (اِخ ) قعنب عدوی . مقری است .
-
ابوعبدالرحمن
لغتنامه دهخدا
ابوعبدالرحمن . [ اَ ع َ دِرْ رَ ما ] (اِخ ) عبداﷲبن مسلمةبن قعنب الحارثی . تابعی است . رجوع به قعنبی ... شود.
-
قعانب
لغتنامه دهخدا
قعانب . [ ق ُ ن ِ ] (ع اِ) ج ِ قَعْنَب . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). درشت سخت . || (اِ) شیر بیشه . (آنندراج ).
-
عبدا
لغتنامه دهخدا
عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن مسملةبن قعنب الحارثی . از رجال حدیث و ثقات و از مردم مدینه است . در بصره سکونت جست و به سال 221 هَ . ق . بدانجا درگذشت . بخاری از وی 123 و مسلم 70 حدیث آورده است . (از الاعلام زرکلی ).
-
افاق
لغتنامه دهخدا
افاق . [ اُ ] (اِخ ) یوم ...، نام یکی از ایام عرب است . این وقعه در بلاد بنی یربوع در موضعی بنام افاق روی داد و عمربن الجزور فارس بکر بدست معدان بن قعنب تمیمی بقتل رسید. (از معجم البلدان ).