کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قطیات پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
قطیات
لغتنامه دهخدا
قطیات . [ ق َ طَ ](ع اِ) ج ِ قطاة است . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). قطاة را گاهی به قطیات جمع بندند. (اقرب الموارد).
-
قطیات
لغتنامه دهخدا
قطیات . [ ق ُ طَی ْ یا ] (اِخ ) تپه هائی است از بنی جعفربن کلاب . (معجم البلدان ).
-
قطیات
لغتنامه دهخدا
قطیات . [ ق ُ طَی ْ یا ] (اِخ ) وادیی است . (منتهی الارب ).
-
واژههای همآوا
-
قطیعة
لغتنامه دهخدا
قطیعة. [ ق َ ع َ ] (ع اِ) آنچه از زمین خراج بریده شود. ج ، قطائع. (اقرب الموارد). زمینهای بدون مالک و غیرمعموری است که خلیفه یا دولت به کسی می بخشد تا در آن آبادی و آبادانی به وجود آورد. و هر قطیعه به کسی منسوب است که به وی داده شده است . (معجم البلد...
-
قطیعة
لغتنامه دهخدا
قطیعة. [ ق َ ع َ ] (ع اِ) فداء که اسیری را برای بازخریدن دهند. (عیون الانباء ج 2 ص 121) : فقال الملک نخاف ان یهرب و قطیعة کثیرة و قال للملک سلمه الی و ضمانه علی فقال له تسلمه اذا جائت قطیعة کان لک منها الف دینار. (عیون الانباء ج 2 ص 121).
-
قطیعة
لغتنامه دهخدا
قطیعة. [ ق َ ع َ ] (ع اِمص ) جدائی . (منتهی الارب ).هجران . || (اِ) وظیفه . (اقرب الموارد).
-
قطیعة
لغتنامه دهخدا
قطیعة. [ ق َ ع َ ] (ع مص ) بریدن خویشی و گسستن پیوند برادری .(منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به قَطْع شود.
-
قطیعة
لغتنامه دهخدا
قطیعة. [ ق ُ طَ ع َ ] (اِخ ) ابن عسس بن بغیض . پدر قبیله ای است . (منتهی الارب ).
-
قطیعة
لغتنامه دهخدا
قطیعة. [ ق ُ طَ ع َ ] (اِخ ) لقب عمروبن عبیدةبن الحارث بن سامةبن لوی . (منتهی الارب ).
-
جستوجو در متن
-
اراط
لغتنامه دهخدا
اراط. [ اُ ] (اِخ ) آبی است از آبهای بنی نُمیر. || ذواراط؛ وادئی است بنی اسد را قرب لغاط. || ذواراط؛ وادیی است بین قطیّات و حفیرة خالد. || ذواراط؛ وادیی است در بلاد بنی اسد. || اراط موضعی است بیمامه . (معجم البلدان ).
-
قطاة
لغتنامه دهخدا
قطاة. [ ق َ ] (ع اِ) سرین . (منتهی الارب ). عجز. (اقرب الموارد). || مابین هر دو ران . (منتهی الارب ). مابین الورکین . (اقرب الموارد). || جای نشستن ردیف از ستور. (منتهی الارب ). مقعد الردیف من الدابة. تقول : رکبت قطاة الفرس . (اقرب الموارد). || مرغی ا...