کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قطی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
قطی
لغتنامه دهخدا
قطی . [ ق َطا ] (ع اِ) بیماریی است که در سرین عارض گردد. (منتهی الارب ). بیماریی است در عَجُز. (اقرب الموارد).
-
قطی
لغتنامه دهخدا
قطی . [ ق ُ ] (ترکی ، اِ) قوطی . رجوع به قوطی شود.
-
واژههای مشابه
-
قطی دره
لغتنامه دهخدا
قطی دره . [ ق ُ دَ رَ ] (اِخ ) دهی از دهستان کاکاوند بخش دلفان شهرستان خرم آباد واقع در 45 هزارگزی شمال باختری نورآباد و 12 هزارگزی باختر شوسه ٔ خرم آباد به کرمانشاه . موقع جغرافیایی آن تپه ماهور و هوای آن سردسیر مالاریایی است . سکنه ٔ آن 120 تن می ب...
-
واژههای همآوا
-
غطی
لغتنامه دهخدا
غطی . [ غ َطْی ْ ] (ع مص ) غطی شباب ؛ پر از جوانی گردیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). پر شدن جوانی : غطی الشباب غَطیاً و غُطیاً؛ امتلأ. (اقرب الموارد). || غطی ناقه ؛ رفتن شتر ماده . (منتهی الارب ) (آنندراج ): غطی الناقة غطیاً؛ ذهبت فی سیرها. (از اقر...
-
قتی
لغتنامه دهخدا
قتی . [ ق ُت ْ تی ] (ترکی ، اِ) و به تخفیف نیز قطی . قوطی . صندوقچه را گویند و به طای مهمله هم آمده است . (آنندراج ). ظرف فلزی دردار که در آن چیزها را محفوظ نگاه میدارند. (فرهنگ نظام ). در ترکی بمعنی مطلق ظرف است . قطی و قوطی هم همان است . (فرهنگ نظا...
-
جستوجو در متن
-
قتی
لغتنامه دهخدا
قتی . [ ق ُت ْ تی ] (ترکی ، اِ) و به تخفیف نیز قطی . قوطی . صندوقچه را گویند و به طای مهمله هم آمده است . (آنندراج ). ظرف فلزی دردار که در آن چیزها را محفوظ نگاه میدارند. (فرهنگ نظام ). در ترکی بمعنی مطلق ظرف است . قطی و قوطی هم همان است . (فرهنگ نظا...
-
جریرة
لغتنامه دهخدا
جریرة. [ ج ُ رَ رَ ] (اِخ ) نام آبی است که آنرا جریرة گویند. اصمعی گوید: در پایین قطی در سمت مشرق جریر وادیی است ازآن ِ بنی اسد و در آن آبی است بنام جریرة. (از معجم البلدان ).
-
قطا
لغتنامه دهخدا
قطا. [ ق َ ] (ع اِ) مرغی است که به فارسی آن را سنگخوار گویند، و گویند که آواز کردن قطا، در بیابان مسافران را دلیل باشد بر اینکه در اینجا آب است . (آنندراج ). || ج ِ قَطاة. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به قطاة شود. در مثل گویند: لیس قطاً مثل قُ...
-
قط
لغتنامه دهخدا
قط. [ ق َطْ طُ ] (ع ق ) هرگز. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد): مارأیته قَطﱡ؛ ندیدم او را هرگز. (منتهی الارب ). اصل این کلمه قطط است ، طاء نخست را برای ادغام ساکن و در دومی ادغام کردند، قط شد. (منتهی الارب ). قط بر سه وجه است : 1- ظرف زمان برای استغراق...
-
حقه
لغتنامه دهخدا
حقه . [ ح ُق ْ ق َ / ق ِ ] (از ع ، اِ) تحریفی از اوقیه و وقیة. || دراهواز مساوی است با 280 مثقال ، و چهل حقه یک هندروت است . || امروز در عراق حقه ، معادل است با28282 لیور انگلیسی . (یادداشت مرحوم دهخدا). || حقه ، یا حقه ٔ وافور؛ ظرفی خرد به اندازه ٔ ...