کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قطف پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
قطف
/qatf/
معنی
۱. (ادبی) در عروض، اسقاط سبب خفیف از آخر رکن چنانکه از مفاعلتن مفاعل باقی بماند و نقل به فعولن شود.
۲. [قدیمی] چیدن میوه.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
قطف
فرهنگ فارسی معین
(قَ طْ) [ ع . ] (مص م .) 1 - چیدن ، کندن . 2 - خراشیدن .
-
قطف
لغتنامه دهخدا
قطف . [ ق َ ] (ع اِ) یکی قطوف . (اقرب الموارد). رجوع به قطوف شود. || (اِمص ) (اصطلاح عروض ) حذف تاء و نون و ساکن کردن لام است از مفاعلتن تا مفاعل ْ گردد و به فعولن نقل شود. (اقرب الموارد). || (اِ) گیاهی است نرم دارای برگ پهن که آن را پزند. واحد آن قَ...
-
قطف
لغتنامه دهخدا
قطف . [ ق َ ] (ع مص ) بریدن و چیدن . (منتهی الارب ). || چیدن و گرد آوردن . || گرفتن چیزی را به شتاب و ربودن آن را. (اقرب الموارد). || خراشیدن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). کند و بد راه رفتن . (اقرب الموارد): قطف قطفاً و قِطافاً و قُطوفاً؛ ضاق مشیه...
-
قطف
لغتنامه دهخدا
قطف . [ ق َ طَ ] (ع اِ) اثر. (اقرب الموارد). اثر و نشان . (منتهی الارب ). ج ، قُطوف . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || سبزی و گیاهی است که بدان سرمق گویند. (اقرب الموارد). شرنگ . (منتهی الارب ). یکی ِ آن قَطَفة است . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). |...
-
قطف
لغتنامه دهخدا
قطف . [ ق ِ ] (ع اِ) خوشه ٔ انگور. (منتهی الارب ).خوشه ٔ انگور هنگام چیدن . ج ، قِطاف ، قُطوف . || اسم است میوه های چیده شده را. (اقرب الموارد).
-
قطف
لغتنامه دهخدا
قطف . [ ق ُ طُ ] (ع اِ) ج ِ قطیفة.(منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به قطیفة شود.
-
قطف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی، جمع: قُطُوف] qatf ۱. (ادبی) در عروض، اسقاط سبب خفیف از آخر رکن چنانکه از مفاعلتن مفاعل باقی بماند و نقل به فعولن شود.۲. [قدیمی] چیدن میوه.
-
قطف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] (زیستشناسی) [قدیمی] qataf ۱. سلمه؛ گیاهی بیابانی که آن را مانند اسفناج در پختن بعضی از خوراکها به کار میبرند.۲. نوعی درخت کوهی که دارای چوب سخت است.
-
واژههای همآوا
-
غطف
لغتنامه دهخدا
غطف . [ غ َطَ ] (ع اِمص ) درازی پلک و دوتاشدگی آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) دراز شدن موی پلک و خم شدن آن . (از اقرب الموارد). || افزونی موی ابرو. (منتهی الارب ) (آنندراج ). بسیاری موی ابرو و چشمان . وطف . (اقرب الموارد). || فراخی زیست . (منتهی الار...
-
جستوجو در متن
-
قطوف
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر) [عربی، جمعِ قَطف] [قدیمی] qotuf = قَطْف
-
قطوف
لغتنامه دهخدا
قطوف . [ ق ُ ] (ع اِ) ج ِ قِطْف ، به معنی خوشه ٔ انگور. || ج ِ قَطَف . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به قطف شود.
-
قطفة
لغتنامه دهخدا
قطفة. [ ق َ طَ ف َ ] (ع اِ) یکی قَطَف در جمیع معانی آن . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به قطف شود.
-
قطفة
لغتنامه دهخدا
قطفة. [ ق َ ف َ ] (ع اِ) واحد قطف ، و آن گیاهی است . (اقرب الموارد). رجوع به قَطْف شود.